وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیس‌بوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website


۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

کنسرت ۷ آوریل در آمستردام، انقلاب فیسبوکی و زندگی که شاید یک کثافت به تمام‌معناست


ماهنامه Uitkrant (با تلفظ اَیت‌کرانت) یکی از ماهنامه‌های رایگان هلندی هست که در آمستردام چاپ می‌شه. در ماهنامه علاوه بر گزارش‌ها و گفتگوهای هنری، بسیاری از برنامه‌های فرهنگی، هنری و اجتماعی که هر ماه در پایتخت هلند روی صحنه می‌ره هم فهرست می‌شه، با اطلاعات کوتاهی درباره محتوا و زمان و مکان.

Uitkrant در بیشتر تالارهای کنسرت، تئاترها، مراکز فرهنگی، کتابفروشی‌ها، مراکز جهانگردی و حتا رستوران‌ها هم پخش می‌شه و راهنمای پرطرفداری هست برای کسانی که اهل شرکت در این برنامه‌ها هستند. جالب اینجاست که تا حالا بارها و بارها از ایرانی‌هایی که سالهاست در هلند زندگی می‌کنن پرسیدم که این ماهنامه را می‌شناسن یا نه و متوجه شدم که حتا نام Uitkrant هم به گوششان نخورده! و دائما هم قُر می‌زنن که حوصله‌شون سر میره، اینجا برنامه‌های متنوع نیست و زندگی بورینگه!! :)

اینو هم اضافه کنم که Uitkrant  به جز نسخه چاپی، یک سایت فعال هم داره به نشونی www.aub.nl که شما می‌تونین با گزینش شهر محل زندگیتون، از برنامه‌های در راه در هر منطقه هلند آگاه بشین و برای شرکت در اونها برنامه‌ریزی کنین. البته اگر بخواین!
آگهی برنامه هفتم آوریل که در کنسرت‌خباوی آمستردام اجرا می‌کنم در شماره مارس ۲۰۱۲ Uitkrant چاپ شده. خیلی احساس خوبی بهم میده چون توی این چند سالی که گاه و بیگاه این ماهنامه رو گرفتم فکر کنم تنها یکبار آگهی یک برنامه مربوط به هنر ایران رو دیدم: نمایشگاه «ایران: سی سده فرهنگ و هنر» که در موزه هرمیتاژ آمستردام برپا شد در سال ۲۰۰۷.

برنامه امسال در کنسرت‌خباو با برنامه‌های قبلی که برای شناسوندن روایت پیانویی از موسیقی ایران اجرا کرده بودم یه فرق‌هایی داره. مهمتر از همه اینکه از تعداد آهنگ‌ها قدری کمتر شده و به عمق‌شون و «گردش» در اونها افزوده شده. از این واژه «گردش» خیلی خوشم میاد. منظورم این هست که هر آهنگ رو مانند یک باغ در نظر بگیریم. هم می‌تونیم که صرفاَ از وسط اون بگذریم و قدری از زیباییش لذت ببریم و هم می‌تونیم در این راه، در گوشه و کنار باغ بشینیم، زیبایی یک گل رو ببینیم، تنهء یک درخت کهن رو لمس کنیم و یا با پرنده‌هایی که روی شاخه‌ها نشستن دوست بشیم. خیلی رومانتیک شد دیگه! وَی وَی، بالا آوردم!
ولی جدا از توصیف‌های کتاب‌های شصت سال پیش پارسی :) اینبار برای شروع برنامه دو ترانه محلی کوتاه از منطقه بختیاری انتخاب کردم که خیلی کوتاه و ساده ولی بی نهایت عمیق و دراماتیک هستن. خیلی دوستشون دارم و یه تغییرات کوچول موچولی هم درشون دادم. این دو تا رو وصل می‌کنم به دو ترانه محلی دیگه از شمال ایران که قدری فضا رو بَشاش‌تر می‌کنه.
یاد فرمان بهبود نازنین بخیر، هر وقت این تعبیر رو به کار می‌بُردَم، به شوخی می‌گفت: «بِشاش توش!» و قهقهه خنده‌اش فضا رو پُر می‌کرد. هنوز نمی‌تونم خودم رو راضی کنم که در نبودنش از او بنویسم. انگار برای من، نوشتن خاطرات از فرمان بهبود به معنای پذیرفتن از دست دادن اوست... شاید زندگی یک کثافت به تمام معناست که انسانی مانند فرمان بهبود رو از بین می‌بره. هنوز چهره سرشار از شادمانیشو در ذهن دارم که وسط یک گفتگوی تلفنی، یک دفعه صحبت رو قطع می‌کنه و به طرف مقابل میگه: «گوش کن! گوش کن این آهنگ رو....» -- هنوز نمی‌تونم بنویسم. 
تا میام از یه چیزی بنویسم، میزنم خاکی، هزار چیز دیگه هم هجوم میاره به ذهنم. توی دنیای ترانه‌های بختیاری و شمالی بودیم! یک ترانه از علی تجویدی رو هم برای پیانوی تک تنظیم کردم، نوانس‌هاشو به نسبت اصل اجرا در 1969 کُلی بالا پایین کردم و تنوع بیشتر از بابت آکوردها - به قول وزیری "سازش‌ها" :) - و تلاش کردم خیلی بیشتر پیانیستیک بشه و مختصری هم دیوونه بازی‌های فیلسوفانه وسط مسط هاش. در پایان، خیلی گیج بودم و مضطرب که آیا حالا جالب شده یا نه؟!
بابی، دوست آمریکاییم که در کنسرواتوار لاهه تحصیل کرده و این روزها تکنواز موفقی هست چند هفته پیش آمد اینجا، با هم سوسیس تخم مرغ خوردیم با نون تافتون ایرانی! گوش کرد. خوشش اومده بود و می‌گفت: «قطعه بسیار Gestural از آب دراومده». نمی‌دونم gestural رو چطور ترجمه کنم. gesture به معنای ژست و حرکت و رفتار هست. Gestural رو شاید بشه گفت "نمایشی". البته نه به معنای اغراق یا ساختگی بودن؛ از جنبه دراماتیک.
این کار رو برای شب کنسرت، وصل کرده‌ام به یک نوع بداهه نوازی بر پایه تارنوازی جلیل شهناز در دستگاه شور. بخش‌هایی از اجرای این استاد را گرفته‌ام و رویشان کار کرده‌ام. بیچاره شنونده‌ها! :)
در این برنامه ضمنا برای نخستین بار یک هنرمند میهمان هم داریم: اِلپیدا سلطانی، هنرمند رقصنده که در یک خانواده مهاجر ایرانی در هلند به دنیا اومده و بسیار به فرهنگ و هنر ایران علاقه‌منده. در دو آهنگ، الپیدا روی صحنه میات که یکی از اونها ترانه «بهار» ساخته فرهاد فخرالدینی هست. ترانه‌ای که فکر کنم بیش از چهل سال پیش روی سروده‌های فریدون مشیری ساخته شده و مرضیه هم با اون صدای مخملی‌اش حس بهار رو در اون به خوبی به شنونده منتقل می‌کنه. اصل اثر رو می‌تونین اینجا بشنوین (پیوند)

از کارهای دیگه در برنامه، یک اثر بسیار هَپَروتی (رویایی) از کوشیار شاهرودی هست که حدود پونزده سال پیش برای چند فلوت نوشته به نام «دورنما». این اثر رو گروهی از فلوت نوازان ایرانی در پروژه‌ای در اتریش اجرا و ضبط کردن که در دوران دبیرستان به دستم رسید. از همون زمان، آهنگ، بسیار به دلم نشست و امیدوار بودم که روزی با پیانو اون رو اجرا کنم.
آخر شب شده و وراجی در مورد بقیه قطعات باشه واسه بعد و یا شاید هم واسه همون شب اجرا با ساز :)
راستی واسه برنامه هفتم آوریل در آمستردام یک صفحه فیس بوکی هم درست شده که دوستایی که برای برنامه میان می تونن حضورشونو اعلام کنن و ایده‌هاشونو بنویسن. 
البته هر وقت صحبت از صفحه فیس بوکی برای یک برنامه میشه تنم می لرزه! یاد یکی از گردهمایی‌های اعتراضی برای وضعیت حقوق بشر در ایران می‌افتم که حدود دو سال پیش در آمستردام برپا شد. بیش از ۲۰۰  نفر در فیسبوک اعلام کرده بودن که در این برنامه شرکت می‌کنن ولی در زمان گردهمایی، تنها ۲۵ نفر شرکت کردند! هنوز عکس‌هاشو هم در لپتاپم دارم. از خجالت هیچ کجا منتشرشون نکردم. امیدارم شرکت کنندگان در کنسرت من مانند پشتیبانان اون برنامه نباشن! هاهاهاها 
«انقلاب در فیس بوک» رو هم به  جمع مشکلات فعالیت‌های اجتماعی خودمون اضافه کنیم! :)
___________________
* صفحه ویژه کنسرت روایت پیانویی از موسیقی ایرانی در کنسرت‌هال آمستردام / ۷ آوریل، به زبان هلندی (پیوند)


۳ نظر:

ناشناس گفت...

پژمان اکبرزاده؛موفق باشی و به اینکه کسی میاد به کنسرت یا نمیاد اهمیت نده و کار خودت را بکن و به مشکلاتی که احتمالاً قرار است پیش بیایند یا نه،فکر نکن.چون تو هدفی داری که هیچ چیز نباید تو را از آن هدف منحرف یا دور کند.

ناشناس گفت...

rejim ke sghot kard(ishalah) , meydon azadi konsert bezarid , hata age sistan ham basham , miam.

پیانیست گفت...

موسیقی مازندرانی قطعه های آوازی خیلی سوزناکی داره. دخترم شیش ماهه بود که باشنیدن اونا بغض میکرد و گریه میکرد. بعضی وقتا با پیانو هم میزنه. البته خراب میکنه ولی اگه یه روزی کسی اونا رو برای پیانو تنظیم کنه فکر کنم با اقبال جهانی روبرو میشه. چون که خیلی قشنگن. من آذری زبان هستم و تو مازندران زندگی میکنم و تنها دلیلم واسه موندن تو غربت همین آهنگا هستن. خیلی دوستشون دارم.