وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیسبوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website
۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه
۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه
وقتی لوسآنجلس تایمز «سنتور» را «ویلن» میبیند!
نمیدونم دلیل چیه که هم خیلی از تحصیلکردههای ایرانی و هم رسانههای جهانی وقتی به موسیقی ایران میرسند، آدم فقط ناامید میشه! همین چند ساعت پیش «لوس آنجلس تایمز» درباره موسیقی پاپ ایران مطلبی منتشر کرده و جایی که از سنتور نام برده در توضیحاش نوشته: «نسخهء ایرانی ِ ویلن» !! حالا کجای سنتور به ویلن شباهت داره نمیدونم !
راه رضای خدا یه کامنت زیرش گذاشتم که نگن چرا نگفتین! هنوز نه اشتباه درست شده نه کامنت منتشر شده :)
این هم سنتور واسه کسایی که سنتور ندیدن! شاید شبیه ویلن هم هست :)
۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه
موفقیت «جدایی نادر از سیمین» : تغییر ذائقهء غرب؟
تماشای «جدایی نادر و سیمین» در تبعید و در سایهء رویدادهای تلخ و مشترکی که در ایران رهایشان کردهای تا در اینجا زندگی آرامی داشته باشی، طبعاً آسان نیست.
در این چند هفته که بر سر چهارراههای آمستردام، پوستر این اثر هنرمندانه از اصغر فرهادی خودنمایی میکند، چشمها و گوشهایم را بستم تا هیچ از آن نشنوم؛ تا بی هیچ پیش زمینهای به تماشای آن بنشینم. و «جدایی نادر از سیمین» مانند اثر پیشینِ اصغر فرهادی همچنان، حکایت جامعهء بیمار و مصیبت زدهء ایران بود که در غبار زندگیِ امروز ما در این سوی مرزها، روز به روز رنگباختهتر میشود.
در لحظات تماشای این اثر، کوشیدم از هر لحظه از آن استفاده کنم تا خودم را نیز در فضای امروز ایران قرار دهم. کوشیدم لحظه لحظهء آنرا با آخرین خاطرات خود از ایران تطبیق دهم و جستجو کنم که آیا چیزی بهتر از دیروز شده؟ که آیا نشانه امیدبخشی در بین آن همه اضطرابی که هنرمندانه در فیلم منعکس شده میتوان یافت؟
در کنار همهء اینها، موفقیت دومین اثر اصغر فرهادی جدا از شادمانی برای پدیدآورندگان آن، این پرسش را مانند موفقیتِ «درباره اِلی» در ذهن من دامن زد که دلیل جذابیت این فیلم برای جشنوارههای اروپایی چیست؟
«درباره اِلی» و «جدایی نادر از سیمین» با همه خوشساختیشان (منهای برخی جنبههای اجتماعی-مذهبی)، پیوند ویژهای با ایران ندارند. داستانها در هر جای دیگر دنیا هم می توانند اتفاق بیفتند ولی جلب توجه فراوان به این دو فیلم از چه بابت است؟
در سالیانی نه چندان دور، موفقیت آن دسته از فیلمهای ایرانی که به فیلمهای «فستیوالپسند» معروف شده بودند، تصویری عقب افتاده و عصر حجری از جامعه ایران به دست میداد، فیلمهایی که یکی از دوستان منتقد و بذلهگو، آنها را فیلمهای «روشنفکری تخم باد کُـن» مینامید. گروهی هم موفقیت چنین فیلمهایی از ایران را همین تصویر منعکس شده در آنها میدانستند.
اگر این فرضیه یا توهم یا واقعیت را بپذیریم. دلیل موفقیت پی در پی اصغر فرهادی با دو فیلم اخیرش چیست؟ غرب اکنون از آن فضا گذشته و در پی منعکس کردن تنشها و بحرانهای عمیق اجتماعی در ایران است؟ اگر کسی میداند به من هم بگوید.
به هر رو «جدایی» بسیار به دلم نشست. هر چند که تماشای آن در تبعید و در سایهء رویدادهای تلخ و مشترکی که در ایران رهایشان کردهای تا در اینجا زندگی آرامتری داشته باشی، طبعاً آسان نیست...
۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه
عکس: صف ایرانیان در برابر سفارت آمریکا در تهران، ۱۹۷۳
این عکس را از روزنامه «کیهان هوایی» کِش رفتهام. یکی از شمارههای ژوییه ۱۹۷۳ (تیر ۱۳۵۲) که مردم در تهران در برابر سفارت آمریکا صف کشیدهاند تا برای مسافرت تابستانی به این کشور، ویزا دریافت کنند.
باز هم از روزنامههای قدیمی که پیدا کردهام، عکسهایی که به نظرم جالب میآید را در وبلاگ منتشر میکنم. فِیلن :)
۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه
هدف نایاک چیست؟ پشتیبانی از ایرانیان-آمریکایی یا حمله به مجاهدین؟
نایاک (NIAC) یا «شورای ایرانیان آمریکایی» چه سازمانی است؟ در ماههای اخیر این موضوع برای من به یک پرسش بزرگ تبدیل شده. به تارنمای نایاک مراجعه میکنم. در آنجا نوشته شده که فعالیت این سازمان، پشتیبانی از حقوق ایرانی-آمریکاییان است اما یکی از فلشهای بزرگ در نخستین صفحه سایت نایاک، علیه سازمان مجاهدین است. چند خبرنامهای هم که در ماههای گذشته از این سازمان دریافت کردهام همگی بیانیههایی علیه سازمان مجاهدین است.
من هیچ گرایشی نه به سازمان مجاهدین دارم نه به دیگر گروه ها. اما برایم عجیب است که سازمانی که از بسیاری از ایرانیان مقیم آمریکا برای فعالیتهایش کمک مالی میگیرد (به دلیل خدمت به جامعه ایرانی-آمریکایی)، تمام ایمیلهای اخیرش به مشترکان، علیه مجاهدین و درباره این سازمان است.
اگر کسی ایدهای دارد لطفا مرا هم آگاه کند... سپاس.
۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سهشنبه
بی حس از خستگی و مست از آزادی
میز کار |
پنجمین سالگرد شکل گیری رادیو زمانه است. رسانهای که چندی پیش از شکلگیری رسمی آن، با آن همکار بودم.
از رادیو زمانه و فعالیتهای آن، بسیاری گفته و نوشتهاند. برخی مغرضانه، برخی منفعتطلبانه و برخی واقعبین و منصفانه. امسال هم بسیاری از فعالان و وبلاگنویسان درباره آن نوشتهاند و چه بسا بهتر که این کار همواره به خود آنها سپرده شود.
ولی آنچه من اکنون به عنوان باسابقهترین عضو این رسانه میتوانم بگویم این است که انگشتانم برای نوشتن همین چند سطر، از خستگی و استرس ِ کار میلرزد و از سویی، تصور میکنم من در این چند سال و به ویژه دو سه سال اخیر، همواره مست از آزادی بی حد و حصری بوده ام که در گسترهء کاری ام داشتهام.
فکر میکنم تنها افرادی که این حرف مرا با تمام وجودشان درک میکنند همکاران نازنینیم هستند که یا در ایران گرفتارند و یا در این سالیان از ایران گریخته اند تا از حداقلهای کاری برخوردار باشند.
ثانیههای عمر من در اینجا ، در سرزمینی که از کودکی برایم یادآور آسمانی زیبا و مزارع پر از گل بوده، در لحظاتی میگذرد که در ایران گذشته. هر آنچه در سرزمین تازه یاد میگیرم را در آرزوهایم برای ایران به کار میبندم: نظم، آزادی، آرامش، امنیت، اعتبار جهانی... آرزوهایی که با گذشت زمان برایم به رویایی دست نیافتنی بدل می شوند.
شاید علیرغم همه دشواریها، خستگیها، دلتنگیها و تلخیهای کار، من در این پنج سال و اندی، در این سرزمین، زندگی عاشقانهای داشتهام. در کار به هر آنچه صلاح دیدم پرداختم؛ و برای زندگی، در آزادترین کشور جهان، اوقاتم را گذراندم. همه اینها مرا به عزم برای سهیم کردن عزیزانم در ایران با آنچه در دسترس دارم راسخ تر میکند.
پاینده ایران.
اشتراک در:
پستها (Atom)