وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیس‌بوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website


۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

پیشنهاد یک ایرانی ِخارج به ایرانیان ِداخل درباره شعار «الله اکبر»

از زمانی که در تابستان ۲۰۰۹ فیلم‌های تظاهرات مردم در ایران را دیدم تا امروز می‌خواهم این یادداشت را بنویسم ولی دایم یادم می‌رفت!.. دقایقی پیش در اخبار، فیلم‌های گلوله باران توسط نیروهای لبنانی را دیدم که هر زمان گلوله‌ها یا خمپاره‌ها یا هر کوفت دیگری را شلیک می‌کردند، فریاد می‌کشیدند «الله اکبر» - «الله اکبر» !

هر کس کمی اخبار را در شبکه‌های جهانی دنبال کرده باشد می‌داند که بسیاری از صحنه‌های ترور و شکنجه و کشتار توسط گروه‌های افراطی اسلام‌گرا با شعار «الله اکبر» همراه بوده و گوش بسیاری از مردم در خارج از دنیای اسلام با این عبارت به عنوان یک عبارت خشن، آشناست که گروه‌های تروریستی از آن استفاده می‌کنند.

ایرانیانی که این شعار را از زمان راهپیمایی‌ها در سال ۲۰۰۹ به کار برده‌اند تا حالا، مقصودشان کاملاَ چیز دیگری است و تا آنجا که عقل ناقص من ارزیابی می‌کنند، می‌خواهند شعاری که در زمان انقلاب اسلامی علیه برخورد نیروهای شاه با مردم داده می‌شد و همچنین زمینه‌ای مذهبی داشت و شخص/حکومتی در آن هدف نبود، به صورت کنایه علیه حکومت کنونی به کار ببرند.

این موضوع برای خود ایرانیان کاملا قابل فهم و منطقی است ولی با توجه به اینکه ویدئوهای راهپیمایی‌های ایران به گسترده از شبکه‌های جهانی پخش می‌شود، کاربرد این شعار به دلایلی که بالا ذکر شد، چندان وجه مثبتی برای مردم ما نخواهد داشت.

ضمناَ این شعار یک شعار عربی است. یکی از مشکلات بزرگی ایرانیان در خارج این است که به دلایل گوناگون، بسیاری ایران را بخشی از دنیای عرب تصور می‌کنند. یکی به این خاطر:  تصویری که حکومت ایران و روحانیون با لباس‌ها، رفتار و بیان‌شان از ایران ارائه می‌کنند بسیار به لباس، بیان و رفتار کشورهای عربی شباهت دارد.اشتباه نشود! من با اعراب هیچ مشکلی ندارم ولی داستان اینجاست که ایران، به شکل عمده، عرب نیست. کمااینکه مثلاٌ فرانسه، آلمان نیست! 

دلیل دوم اینکه، نام Iran در زبان‌های اروپایی بسیار شبیه به Iraq (عراق) صدا می‌دهد و این شباهت زیاد در نام، به شکل ناخودآگاه شباهت هویتی را نیز تداعی می‌کند. این مشکل به شکل عمده از چند دهه پیش آغاز شد که به دستور رضاشاه نام ایران در مجامع جهانی از Persia به Iran تغییر پیدا کرد با آن خیال واهی که همه از ریشه‌های آریایی ایران آگاه شده و کف کنند! نتیجه اما کاملا برعکس از آب درآمده، بسیاری تصور می‌کنند Persia یک تمدن عظیم، کهن ولی نابود شده است که دیگر وجود ندارد و Iran هم یک کشور کمابیش عربی است! توجه کنید من از عموم صحبت می‌کنم نه از ایران‌شناسان بخش شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو!

به هر رو، بسیاری از ایرانیان در اروپا و آمریکای شمالی به هزار و یک دلیل و برهان دایماَ می‌کوشند که تصویر اشتباه مردم در رابطه با عربی بودن ایران را درست کنند ولی تصاویری که با شعار عربی «الله اکبر» از معترضان ایرانی در شبکه‌ها پخش می‌شود، تمام این تلاش‌ها را نقش بر آب می‌کند.

هر کس دوست دارد گوش کند هر کس هم دوست ندارد گوش نکند ولی به عنوان یک ایرانی که هم در ایران زندگی کرده، هم در خارج از ایران، وظیفه بود که این موضوع را با هم‌میهنان داخلی در میان بگذارم. بر خلاف آنچه بعضاَ گفته می‌شود که ایرانیان در خارج باید دنبال روی ایرانیان داخل باشند، به نظر من اصلا چنین نیست. هر یک از این دو گروه، تجربیات و امکانات خود را دارند که عاقلانه‌ترین راه، تبادل آن برای یاری رساندن و تقویت جنبش است. وقتی ایرانی در ایران برای نفس کشیدنش هم می‌تواند راهی زندان شود، چگونه یک ایرانی در فضای باز این طرف می‌تواند خود را محدود به آنچه کند که یک ایرانی در داخل به خاطر محدودیت‌هایش، امکان ابراز آنرا ندارد؟ جیگر همه‌تون :)

۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

عکس تاریخی از حضور خانواده سلطنتی ایران در مجلس سنا، ۱۹۷۵

غیبت طولانی داشتم، شرمنده!
چند هفته پیش یا چند ماه پیش قول دادم که عکس‌های جالب انگیزناک که در روزنامه‌ها و مجله‌های قدیمی پیدا می‌کنم رو در وبلاگ بذارم. البته این بخش دوستانهء جریانه، از بابت کاربرد تاریخی در رابطه با مسایل ایران، این عکس‌ها رو جداگانه در انبار عکس «ویکی» وارد می‌کنم. به‌ویژه که قوانین کپی‌رایت در رابطه با عکس‌های چاپ شده در اون زمان با قوانین موجود در اروپا و آمریکای شمالی، تفاوت زیادی داره و در واقع مشکلی برای این کار سر راهمون نیست.

یکی دیگه از عکس‌هایی که به لحاظ تاریخی بسیار جالبه و من پیش‌تر جایی ندیده بودم، عکس حضور خانواده سلطنتی در مجلس سنای ایران هست در سال ۱۹۷۵ یا ۱۳۵۴ از هفته ‌نامه «کیهان اینترنشنال». حالا می‌دونم لینک این مطلب اگر احیاناَ در "بالاترین" گذاشته بشه، یه عده میان "منفی" میدن و فحش و بد و بیره به شاه، یه عده هم میان آخ و اوخ می‌کنن که چی داشتیم چی شدیمو از این حرفا. انگار ما هیچ وقت نمی‌تونیم یه نگاه آکادمیک و منطقی به چنین اسناد و مدارکی داشته باشیم و اونها رو به قول خارجیا، "متریال تاریخی" ببینیم.

البته الان بنده خودم اینجا "خارجی" هستم ولی خب با توجه به اینکه ما ایرانی‌ها همه جا خودمونو صابخونه می‌دونیم و از همه بهتر، من هم عادت گند هم‌میهنانم را ادامه می‌دهم و دیگران را "خارجی" می‌نامم!

به هر حال امیدوارم این نگاه کمی بین ما ایرانی‌ها پدید بیات و برای نمونه اگر فردا در ایران حکومت عوض شد، ملت نریزن قبر خمینی رو درب داغون کنن. نگهش دارن، به عنوان یک سند تاریخی ازش مراقبت کنن تا بچه‌های بعدی ببینن که اگر دنبال آخوندها (یا هر نوع روحانی دیگه) برن، چه بلایی به سرشون میات که عجالتاَ سی و دو ساله چنان زدن وسط فرق سر همه که یه عده مُردن، بقیه هم دارن دور خودشون می‌چرخن! :)

به هر حال این شما و این عکس کمیاب حضور خانواده سلطنتی در مجلس سنای ایران در ۱۹۷۵. اگر کسی عکسی از جلسات سازمان مجاهدین، اسلام‌گرایان افراطی، چپ، راست، مستقیم، نرسیده به میدون... داره بفرسته، که اگر کپی‌رایت نداره با کله بذارمش در ویکی. فدا + بوس :)

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

سالگرد ترور یک دوست و یک مرد واقعی در مصر

هر روز بیش از روز پیش، متاثر می‌شوم که پادشاه پیشین ایران، محمدرضا پهلوی، با چند اشتباه بزرگ به ویژه در چند سال پایانی سلطنت، تمام پیشرفت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران را بر باد داد و موقعیتی که همه ما در سطح جهانی صاحبش بودیم در مدتی کوتاه، بر باد رفت.

بسیار آسان است که مانند بسیاری از ایرانیان ساده لوح، وقوع این انقلاب را به گردن شاه یا دولت‌های غربی یا رادیو بی.بی.سی بیندازیم! ولی آنچه برای من ِ نسل پس از انقلاب، واقعیتی عینی‌ست این است که در سال 1357 میلیون‌ها ایرانی در خیابان‌ها بودند و پس از انقلاب همه گفتند: «والا ما نبودیم!»

به هر رو، امروز موضوع یاددشت من، پیدا کردن مقصران وقوع یک انقلاب واپسگرایانه در ایران نیست.
یادداشت امروز (ششم اکتبرِ) من برای انور سادات است. شخصیتی که هر عیبی داشت، یک دوست و یک مرد واقعی بود.

 سیاستمداری که که برخلاف بیشتر همپیمانان ناجوانمرد شاه در غرب، حاضر شد در روزهای شکست نیز پذیرای دوست قدیمی خود باشد و بهای گزافی را نیز برای این دوستی و مردانگی پرداخت. 

یک دوست واقعی که برای پذیرش دوست قدیمی‌اش، نه از عوامل رژیم اسلامی در تهران ترسی به دل راه داد و نه به منافع اقتصادی-سیاسی ِ سازش با حکومت تازهء ایران اندیشید.

سی سال از ترور فجیع انور سادات در مصر گذشت. خداوند نگهدار انسان‌هایی باشد که شرف خود را به منفعت روز نمی‌فروشند.




۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

گذرنامه‌های هلندی در جیب، سفرهای ایران به راه... شما چه فکر می‌کنید؟

بسیاری از ایرانیان را در هلند می‌بینم که با سازمان مجاهدین خلق مخالف هستند ولی بسیاری از همین جمعیت زمانی که در دهه 1990 منتظر پاسخ پناهندگی‌شان بودند در راهپیمایی‌های مجاهدین شرکت می‌کردند و حتا با اتوبوس‌های آنها به کنسرت مرضیه هم می‌رفتند. راهپیمایی‌های مجاهدین در آن زمان عموماً چندهزار نفره بود.

حالا حدود دو دهه گذشته؛ گذرنامه‌های هلندی در جیب است و سفرهای سالانهء ایران به راه. عموم جامعه ایرانی در هلند نه دیگر برای مجاهدین تره خرد می‌کنند و نه برای گردهمایی‌های گروه‌های دیگر. چه برای لغو اعدام ها چه برای آزادی زندانیان و چه هر اعتراض دیگر!
عکس زیر را ببینید. خبرگزاری سراسری هلند گرفته. لاهه، 1994. این تنها یک نمونه است. 
دوستانی که هلندی نمی دانند نگران نباشند. در متن هلندی آمده، چهار هزار نفر در تظاهرات بوده‌اند.
بله اشتباه نخوانده‌اید: 4,000 نفر!

شما چه فکر می‌کنید؟  - در پرانتز: من هوادار سازمان مجاهدین خلق نیستم!
ملت آنتیکی هستیم نه؟! :)
انقلاب و دگرگونی اول برای ایرانیان لازم است، بعد برای ایران. وگرنه دفعه بعد هم مثل سال 57 میشه اگر بدتر نشه!