وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیس‌بوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website


۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

ادامه برخوردهای نامناسب با رسانه‌ها در کنسرت‌های گوگوش

امروز با چند تا از برو بکس هلند راهی کلن شدیم برای کنسرت گوگوش در استادیوم آرنا.

در راه با یکی از شماره‌های برگزارکننده در آلمان تماس گرفتم و اشاره کردم می‌توانیم گزارش ویدئویی کوتاهی از برنامه گوگوش در کلن داشته باشیم. ایشان گفتند: «خانم گوگوش مصاحبه نمی‌کنند!» گفتم: «من قصد مصاحبه ندارم تنها می‌خواهم از حضور مردم و خود برنامه گزارشی تصویری و کلی داشته باشم.» ایشان پاسخ دادند: «خانم گوگوش با تلویزیون بی.بی.سی هم مصاحبه نمی‌کنند، این تصمیم ایشان است، برنامه ایشان در یک سطح دیگر است!»، پرسیدم: «اینکه رسانه‌ها برنامه ایشان را پوشش دهند به سطح برنامه ایشان لطمه وارد می‌کند؟» ایشان پاسخ دادند: «این را در گزارش‌تان بیاورید!»...

چقدر مایه تعجب و در واقع تاثر بود چنین رفتاری با اهالی رسانه. اگر شهرتی هم به دست آمده باشد یکی از عواملش همین رسانه‌ها بوده‌اند. ولی صحبت تلفنی که تمام شد دو زاری افتاد و حدس زدم که دلیل این مسئله چه می‌تواند باشد.

چند ماه پیش که خانم گوگوش در کردستان عراق کنسرت داشت. جدا از اینکه تعدادی از ایرانیان نتوانستند به دلیل جلوگیری ماموران مرزی دولت ایران خود را به برنامه برسانند، بسیاری از مردم محلی هم به دلیل بهای بلیت گران نتوانستند به این کنسرت راه پیدا کنند. نخستین شب، با سالنی که بسیاری ازصندلی های آن خالی بودند به پایان رسید و شب دوم هم به دلیل فروش نرفتن بلیت‌ها کنسل شد. در زمانی هم که خبرنگار بی.بی.سی در فرودگاه اربیل نظر ایشان را درباره ایرانیانی پرسید که قاچاقی خود را به برنامه رسانده‌اند، با دخالت محافظ خواننده محبوب ایرانی مواجه شد و حتا خود خانم گوگوش هم علاقه‌ای نشان نداد که بایستد و به این پرسش جواب دهد. انتشار ویدئوی این صحنه موجب شگفتی و ناراحتی بسیاری از مردم شد. آن هم از خواننده‌ای که حتا کنسرت امشب خود در کلن را به این جملات آراست: «من نفسم به نفس شما بسته. از عشق شماست که این صدا از گلویم بیرون می‌آید...»

به هر حال امشب هم هزاران ایرانی به آرنای کلن آمدند و برای گوگوش با تمام وجود ابراز احساسات کردند. بسیاری از ترانه‌های او را از تزدیک شنیدن و دیدن حس جالبی دارد و خاطره‌ای متفاوت به وجود می‌آورد. به نظر می رسد در جامعه ایرانی تنها رویدادی که می‌تواند چندین هزار ایرانی را گرد هم آورد، کنسرت گوگوش است. حتا بزرگترین تظاهرات ایرانیان در یک سال اخیر برای همبستگی با مردم داخل کشور به این تعداد شرکت کننده نداشته است.

جمعیت را که می‌دیدم به یاد کنسرت سال 2006 داریوش در آمستردام افتادم که گفت: «ما ملت حالیم...»



۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

تظاهرات در آمستردام: بحران حقوق بشر در ایران

در آمستردام دیروز، دوازدهم دسامبر 2010 با حضور دهها ایرانی و هلندی یک تظاهرات اعتراضی نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران برگزار شد.

این گردهمایی با برنامه‌ریزی "ایران کمیته" و تعدادی از گروه‌های سیاسی فعال در هلند برگزار شد. ویدئوی بخش‌هایی از این گردهمایی توسط «شبکه ایرانیان هلند» روی اینترنت قرار داده شده است.




۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

ویدئویی از بزرگداشت روز دانشجویان ایرانی در دانشگاه آمستردام

چهار دسامبر، روز دانشجویان ایرانی (شانزده آذر) در دانشگاه آمستردام بزرگ داشته شد. 
در این برنامه، چهار سخنران به بررسی تازه‌ترین دگرگونی‌ها در جنبش دانشجویی ایران و همچنین چشم‌انداز آن پرداختند. سعید حبیبی، فعال حقوق بشر مقیم برلین و دبیر پیشین اتحادیه دانشجویی تحکیم وحدت در تهران، پیمان جعفری، پژوهشگر علوم سیاسی در آمستردام، شاهین نصیری، سخنگوی شبکه جوانان پیشرو در لاهه و پژمان سلیم، حقوق‌دان مقیم لیدن، سخنرانان این همایش یک روزه بودند. 
در این برنامه، همچنین فیلمی درباره سرگذشت جنبش دانشجویی ایران پس از انقلاب اسلامی نمایش داده شد و بخشی نیز به اجرای برداشت‌های نو از موسیقی ایرانی اختصاص داشت. 
ویدئویی از شبکه ایرانیان هلند از این برنامه در یوتیوب قرار داده شده است.

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

هادی خرسندی در آمستردام: گـُـه را الان بخور ممکنه فردا گیرت نیات

هادی خرسندی چند شب پیش در آمستردام برنامه‌ای داشت که با استقبال ایرانیان مقیم هلند روبه رو شد. خرسندی چند طنز تازه هم ابداع کرد که به ویژه یکی از آنها بسیار به دلت ملت نشست: نهضت ما معامله‌ای - رهبر ما خامنه‌ای ! :)

خرسندی همچنان از بابت برخوردهای تند با او از بابت شرکت در تشیع جنازه مرضیه آزرده بود. او با طنز از کسانی سخن گفت که درباره بد یا خوب بودن و مقایسه رجوی و خامنه‌ای با او بحث می کنند. خرسندی افزود: «بدیِ سیستم فعلی را با تمام وجود لمس کرده است.»

ویدئوی کوتاهی از این بخش از برنامهء خرسندی در آمستردام، توسط شبکه ایرانیان هلند روی یوتیوب منتشر شده است.

۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

هر شب، بدترین خواب ها از ایران

تقریبا هر شب بدترین خواب ها رو از ایران می بینم. 

دیشب خواب دیدم تو محله مون در شیراز در یکی از خونه ها هستم. شب که میرسه، بزرگ خانواده کشته میشه. به وسیله نیروهایی که فقط صدای اسلحه شونو می شنوی و نمی بینیشون. 

قبلش هم درهای خونه یکی یکی قفل میشن. اومدیم تو کوچه، یک قرارگاه نظامی نزدیک بود. هر چی فریاد می زدیم کسی صدامونو نمی شنید. وحشتی عجیب حکمفرما بود. بابا هم بود. ضعف کرده بود ولی نمی ذاشت برم براش چیزی بخرم....

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

ترانه «سال» ؛ ویدئوی کمیابی از هایده


ترانه «سال» یکی از معروف‌ترین ترانه‌های هایده در دوران زندگی و فعالیت در تبعید هست. موسیقی زیبای انوشیروان روحانی، تنظیم صاف و صوف شهرداد روحانی و شعر تاثیرگذار بیژن سمندر از حال و روز ایرانیان با صدای پرطنین هایده در هم طنیده شد و این ترانه رو ماندگار کرد.

ویدئوی این ترانه در سال 1987 در لوس آنجلس ضبط شد و در همان سالها توسط شرکت «ترانه» روی نوارهای وی.اچ.اس منتشر شد ولی بعدها دیگه دی.وی.دی نشد و امروز بسیار کمیابه. خدمت شما:

ضمنا کسایی دوست دارن درباره صدای هایده دقیق‌تر بدونن توی این نقدها به فارسی مسایل جالبی رو می‌تونن بخونن. به ویژه در مطالب هومن خلعتبری و مهدی عبدالله زاده. فدای همه.



۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

چشمامونو باز کنیم و اینقدر پول در مکه نریزیم !



من هم به خدا طرفدار دوست بودن کشورها هستم و صلح، ولی آخه آدم اُسکُـل که نیست که! چشمامونو باز کنیم. بیشتر این کشورهای عربی از جمله عربستان سعودی به خون ما تشنه هستن. 

عربستان بر پایه یک سیاست بسیار زیرکانه و در عین حال مزورانه در حال کسب درآمد سرشار و خندیدن به ریش همه ماست. از یک سو متحد آمریکا و از یک سو رهبران جهان عرب و قبله مسلمانان جهان! 
عربستان سعودی یکی از بزرگترین منابع مالی و تسلیحاتی جنگ هشت ساله عراق علیه ایران بود. جنگی که صدها هزار نفر از برادر خواهرای ما توش کشته شدن.

یادم نیست تیم فوتبال کدوم کشور گوگولی مگولی خلیج فارس بود که وقتی برنده شد به نشونه پیروزی امت عربی و توهین به ایران، پرچم عربستان سعودی رو گرفت بالا، دور زمین چرخید. همه تلاش می‌کنن اسم خلیج فارس رو عوض کنن؛ جزیره‌ها رو از ایران بگیرن. فاشیستی‌ترین برخوردها رو با ایرانی‌ها در مسافرت‌ها می‌کنن بعد، سالی هزاران ایرانی پا میشه میره حج و اینهمه پول می‌ریزه تو حلق عرب‌ها!

مگه در اسلام  گفته نشده «خدا از رگ گردن به آدم نزدیکتره»؟ - پس چرا این همه راه میرین مکه؟
مگه در اسلام گفته نشده «اگر همسایه‌ات گشنه باشه حج‌ات قبول نیست»؟ - این همه گرسنه و فقیر در ایرانه!

یه ذره عقلامونو به کار بندازیم. این بساط حج و این چیزارو عرب‌ها انداختن که هر سال یه خروار پول وارد مملکتشون بشه. چون کشورشون هیچی نداره که مردم به خاطرش پاشن برن. ما هم بدون یه ذره فکر کردن، دقیقا همون کاری که اونا می‌خوان رو انجام میدیم! این همه گرسنه تو کشور خودمون، این همه نیازمند... تخته کنید این بازار مکه رو! پول خرج ملکت خودمون کنیم که به جز خودمون هیچی به فکرمون نیست. سال 1987 هم که خمینی ملت رو خر کرد توی حج، سیصدتاشونو به کشتن داد!
آگوست 1987 کشته شدن چهار صد نفر (سیصد ایرانی) در تظاهرات «برائت از مشرکین» در مکه

ایران یه گنج هست. وقتی بیاین ازش بیرون بیشتر به این حقیقت پی می‌برین. ولی دریغ که ما قدرشو نمی‌دونیم و مفت مفت داریم از دستش می‌دیم. با منفعت طلبی‌های شخصی، با ناآگاهی و بیسوادی و یک حکومت مغولی که البته از مریخ نیامده.
منظور من این نیست که با حج نرفتن ما و قطع شدن یه بخش قابل توجه درآمد سعودی‌ها از ایران، وضع کشورمون درست میشه. ولی هر یه گوشه کار رو که سعی کنی مهمه و در نهایت روی کل شرایط تاثیر می‌ذاره. 

یک اندیشه بسیار نادرست و منفی در بین ما ایرانی‌ها هست که می‌گوییم هیچ کاری نکنیم چون مشکلات بزرگتر داریم!! خب مشکل بزرگ از کجا حل می‌شه؟ از حل کردن مشکلت کوچیک.
 
بر پایه تازه‌ترین آمار، بیش از یکصد هزار ایرانی برای حج به مکه رفته‌اند. نفری حتا دویست دلار هم خرج کرده باشند در جمع می‌شود بیست میلیون دلار! خدایا حداقل بیست میلیون دلار برای تویی که از رگ گردن نزدیک‌تر و در قلب هستی و نه در بین چهار تکه سنگ در مکه

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

اصالت مکزیکی ترانه «تولدت مبارک» از ... :)


مدتی هست که تعدادی از دوستان اهل ساز و نوا، در مورد یک «ادعا» یا به نظر من «واقعیت» در جلد سوم کتابم درباره موسیقی‌دانان معاصر ایران صحبتهایی رو مطرح می‌کنن. کتاب سال ۲۰۰۸ چاپ شده نمی‌دونم چطور الان یادشون اومده! :)
این موضوع مربوط به صفحه ویژهء انوشیروان روحانی، پیانیست و آهنگساز خوش ذوق موسیقی ایرانی است. این هم عکسی از این صفحه (شرمنده اسکنر در دسترس نبود):


به هر حال این صحبت‌ها مربوط به اصالت ترانه «تولدت مبارک» ساخته انوشیروان روحانی هست که با شعری از پرویز خطیبی، در بین ایرانی‌ها حالتی ملی پیدا کرده. چون سالهاست که تقریبا در همه جشن‌ تولدهای ایرانی، هر جا ملت دور هم جمع بشن خونده می‌شه.

این ترانه بر اساس مدارک موجود (نت و اجراهای متعدد) اصالتی مکزیکی/اسپانیولی داره. در واقع الهام بخش آهنگ ترانه «تولدت مبارک» یک رقص بسیار معروف در مکزیک است که به نام لاکوکوراچا معروف هست. نُت اش رو هم باید یه جا همین جاها داشته باشم اگه وقت کنم دنبالش بگردم. این هم یک نمونه از اجرای اون با پیانو در دهه ۱۹۵۰:



امیدوارم به کسی  بر نخورد ولی با توجه به گوش فوق العاده موسیقی‌شناس ایرانی‌ها - که حتا خیلی اوقات نمی‌توانن در عروسی حتا با یه آهنگ شش و هشت، هماهنگ دست بزنن - من زیاد انتظار ندارم که کسی متوجه این تشابه بشه. به هر حال تاکید می‌کنم که منبع الهام‌بودن یک اثر به این معنی نیست که وقتی شما به اون کار گوش می‌کنین عین همون نسخهء ملهم باشه. بلکه «الهام بخش» هست. مانند «رقص چوبی» از ابوالحسن صبا که منبع الهام «سبکبال» ساخته حسین دهلوی بوده.

به هر حال اینجا تنها موضوع ِ شناسایی آثار هنری هست نه قدرناشناسی نسبت به هنر آقای روحانی یا هر موضوع دیگه. چون ترانه‌های زیادی هستند از ترکیه، کشورهای عربی، یونان، اسپانیا و ... که الهام بخش ترانه های معروف ایرانی بوده اند ولی هیچگاه به اصالت اونها اشاره‌ای نشده؛ ترانه‌هایی از پوران، گوگوش، ویگن و ... که اگر صالت رو می‌دونسته و نگفته‌اند (که معمولاً نگفته‌اند!!) در حکم سرقت هنری است. حتا مرتضی حنانه هم در تیتراژ سریال «هزاردستان» اشاره‌ای نکرده بود که قطعه‌ای رو که اونقدر استادانه و با صلابت برای ارکستر نوشته، بخش‌هایش کاملا بر اساس «پیش‌درآمد اصفهان» از مرتضی نی‌داوود نوشته شده! واااااااای ! بچه‌های توی خونه یاد نگیرن! :(


۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

نسخهء حماسی «اشک من هویدا شد» - مرضیه دَمِش گرم

کنسرت سال 2006 مرضیه در المپییای پاریس در زمره اجراهای قوی او محسوب نمیشه. گمونم پس از اون کنسرت هم دیگه اجرای رسمی نداشت. ولی اجرای یکی از ترانه های اون شب، حال و هوای متفاوتی داره. «اشک من هویدا شد». ترانه جاودانه ای که موسیقی اون از همایون خرم هست و شعرش از بیژن ترقی.

معمولا یه اجرای شل و وارفته از این ترانه شنیده ایم اما تنظیم پر حرارت محمد شمس از این اثر و اجراش با ارکستر بزرگ، روح دیگه ای به این ترانه داده. مرضیه هم خداییش، ظاهرا اون شب تمام سعی خودش رو کرده که قطعه رو توامند اجرا کنه؛ اونم با اون سن و سال.  یه تیکش فقط این داداشمون که طبل ریز می زنه قاط می زنه  :)

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

عکسی از آرامگاه زهرا کاظمی در شیراز

بیِن بسته‌هام که از تهران در حال رسیدنه یه عکس جالب دیگه هم پیدا شد. عکسی از سنگ قبر زیبا (زهرا) کاظمی. این عکس رو در سال 2005 چند ماه پیش از خروج همیشگی از ایران گرفتم. این خبرنگار-عکاس ایرانی کانادایی در سال 2003 در زندان اوین بدست عوامل دولت ایران کشته شد. دولت کانادا علاقه ای به پیگیری جدی این موضوع نداره و زیر نقاب کثیفی از حقوق بشر به تحقیر ایرانی‌ها و سواستفاده از وضعیت دشوارشون مشغوله.
هیچگاه چهره عصبانی شیرین عبادی در حال خروج از دادگاه تهران و چهره تکیده مادر زهرا کاظمی که در صفحه اول روزنامه‌ها چاپ شده بود رو فراموش نمی‌کنم. جسد به زور و بدون رضایت خانواده در زادگاه زیبا کاظمی دفن شد.
در شیراز در گورستانی که قبرهای زیادی در اون بود، پیدا کردن آرامگاه زهرا کاظمی آسون نبود. من با عجله برای خداحافظی با دوستان به شیراز رفته بودم. در نهایت از متولی گورستان کمک گرفتیم. آمد و قبر را نشون‌مان داد و سنگ اون رو شست. منو تعدادی از همکلاسی‌ها به رنگ پرچم ایران، گلها رو روی سنگ گذاشتیم. روی قبر هیچ نشونه‌ای نبود که بشه از دور پیداش کرد. متولی می‌گفت: «خیلی شلوغ شده بود آقا، همه اومده بودن. نمیدونین مادرش چه می‌کرد...»

I am receiving "my archive" from Tehran. 

Among the stuff I found a photo of ZIBA (ZAHRA) KAZEMI gravestone in Shiraz. I took the photo in 2005, a few months before moving to Holland. ZIBA KAZEMI, Persian-Canadian photojournalist was killed by the regime of Islamic Republic of Iran in 2003. Canadian government is not interested to follow the case seriously. 

We should keep international community informed about the process and show the dirty face of Canadian government to the world. The only thing they do not care is Human rights and freedom for our country.


۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

قدردانی از باغ وحش آمرسفورت برای حفاظت از پلنگ ایرانی

باغ وحش آمرسفورت در هلند با کوشش فراوان شرایطی را فراهم آورده که چند روز پیش یک پلنگ ایرانی در این باغ وحش به دنیا آمد/ اطلاعات بیشتر به فارسی در این صفحه است
http://zamaaneh.com/news/2010/10/post_14721.html

ما ایرانیان در هلند، به خاطر قدردانی از باغ وحش آمرسفورت از بابت تلاش برای پرورش و حفظ پلنگ ایرانی درصدد هستیم تا هر نفر دست کم 5 یورو به این باغ وحش کمک مالی کنیم. گرچه این تلاش از سوی ایرانیان هلند انجام می شود ولی همه دوستانی که در سراسر دنیا به موضوع علاقه مند هستند می توانند کمک کنند

کمک های مالی به حساب شبکه ایرانیان هلند (پرژن داچ نتورک) ریخته شده و یکجا به حساب بانکی باغ وحش واریز می شود. رسید پرداخت بانکی همراه با لوح سپاس در نشستی نیمه رسمی به مدیر باغ وحش اهدا خواهد شد
عکس و فیلم کوتاهی از نشست نیز در شبکه های اجتماعی منتشر خواهد شد

اطلاعات پرداخت برای افراد داخل هلند
Persian Dutch Network

ABN-AMRO, Amsterdam : 55.57.17.860


لطفا در بخش توضیحات بنویسید

for saving "Perzische panter" in Amersfoort Zoo


اطلاعات برای افراد خارج از هلند


Persian Dutch Network

ABN-AMRO Bank, Amsterdam, The Netherlands

IBAN : NL09ABNA0555717860

BIC: ABNANL2A


حساب پی پال هم:   persiandutch.com@gmail.com


نام همه افراد کمک کننده در پایین لوح ذکر خواهد شد. به جز آنهایی که مایل به ذکر نامشان نباشند

این کمپین روز ده نوامبر به پایان می رسد. خواهش می کنیم زمان را در نظر داشته باشید


یک صفحه فیس بوکی هم به خاطر درست شده است:

http://www.facebook.com/?ref=home#!/event.php?eid=166022230093707

با سپاس و امید به اینکه حرکت موثر و آبرومندانه ای در این زمینه انجام دهیم

لطفا این دعوت نامه را برای دوستان هم بفرستید و آنها را تشویق به همکاری کنید


شبکه ایرانیان هلند
PERSIAN DUTCH NETWORK, Amsterdam
www.PersianDutch.net
KVK Registernr: 34.37.45.20.00.00

___________________________________________

- ENGLISH :

The Amersfort Zoo in Holland has been quite active to save Persian Leopard. Just a few days ago a Persian leopard was born there. Persian Leopard now is considered as "endangered species" on the read list of International Union for Conservation of Nature. (more info in Persian and in Dutch.

We, members of Persian-Dutch community, would like to show our appreciation to the zoo staff. Everyone of us is going to donate minimum 5.00 EUR to the zoo. 

Although we are doing this work mostly on behalf of Dutch citizens of Persian (Iranian) origin but ALL people from ALL over the world are welcome to join us.



You can make your payment (minimum 5.00 EUR, but of course you can pay more too!) through the bank account of Persian Dutch Network in Amsterdam, until November 10th, 2010. Please do not forget to mention your name and the reason (for saving "Perzische panter" at Amersfort zoo).


After the 10 days campaign Persian Dutch Network will transfer the donations to the bank account of Amersfoort Zoo (DierenPark) and in a semi-formal meeting, with presence of some of you, the bank statement and an official acknowledgment will be presented to the director of the zoo. The bank statement will be scaned and posted to PDN facebook page.


All names will be on the acknowledgment except for those who prefer to remain anonymous. Photos of the meeting (and hopefully a short video) will be posted on social networks and will be e-mailed to you as well.




* PAYMENT INFO. FROM INSIDE THE NETHERLANDS:


Persian Dutch Network
ABN-AMRO, Amsterdam : 55.57.17.860

(Please do not forget to mention your name and the reason: for saving "Perzische panter" in Amersfort zoo).


* PAYMENT FROM OUTSIDE THE NETHERLANDS:


Persian Dutch Network

ABN-AMRO Bank, Amsterdam, The Netherlands

IBAN : NL09ABNA0555717860

BIC: ABNANL2A


(Please do not forget to mention your name and the reason: for saving "Perzische panter" in Amersfort zoo).

Please forward this invitation to your friends too.

Thank you !
PERSIAN DUTCH NETWORK, Amsterdam
www.PersianDutch.net
KVK Registernr: 34.37.45.20.00.00

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

شعری در پاسخ به سخنان آیت‌الله جنتی درباره اعدام ها

حدود هفت هشت ماه پیش بود که احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، در خطبه نماز جمعه خطاب به رئيس قوه قضائيه گفت:«می‌دانیم که روحیه ضد ظلم و ولائی دارید. برای رضای خدا همانطور که دو نفر را اعدام کردید و دستتان درد نکند، بایستید.»
در همون زمان یکی از دوستان خوش ذوق قطعه شعری در واکنش سرود. هر چه به گفتیم منتشر کن نکرد! ولی یک پرینت یادگاری به ما داد. منم می نویسم اینجا که شما هم بهره مند شوید:
لعن و نفرین بر تو ای اندر صفت اُم الخَبائِث
جنتی نامت ولی حقا جهنم را تو باعث
اهرمن انگشتِ حیرت بر دهان از پستی تو
مالکِ هستی به حق، شرمنده شد از هستیِ تو
مرگ، چون خونِ روان، می‌تابَد اندر تار و پودت
دیو و دَد شادان و خندان گردد از لوثِ وجودت
حرف حق، روح پلیدت را ز خود بی تاب سازد
مرگ فرزندان ایران، چهره ات شاداب سازد
خوش بُوَد آن دَم که با عمامه ات بَر دار گردی
بر سپاه اشقیاء فرمانده و سردار گـَـردی

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

دو ماهش شد!... نگاش کنین :)

برادر زاده ام دو ماهش شد. یه پیراهن توی فروشگاه دیدم که تا دیدمش، دلم ریخت پایین. همون جا گرفتم براش فرستادم. نگاش کنین اینجا تنش کرده موشو ! روش دو تا خرگوش به هلندی دارن به هم میگن "بیا برین با هم قرار بذاریم"!

تا دو هفته بعد از تولدش افسردگی گرفته بودم. فقط می خواستم بغلش کنم. هنوز هم شب ها قبل از خواب، چشمامو می‌بندم، خیال می‌کنم توی بغلم گرفتمش، گونه‌هاشو به صورتم چسبوندم و صدای نفس کشیدنشو می‌شنوم.

این فیلمو ببینین؛ سکسکه هم می کنه خنگول :) فداش بشم. جیگرمه.


۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

هر ایرانی یک خمینی است با فرق اینکه....

استثناها را کنار بگذاریم!
با سبزها چرخیدم، دیدم برای بیشترشان، موسوی خداست و چشم‌شان هیچ حقیقتی که علیه او باشد را نمی‌بیند.
با قرمزها چرخیدم، دیدم اغلب نگاهشان به همان توهمات قرمز خودشان محدود است.
با مردم عادی چرخیدم دیدم اغلب نه از این مسایل با خبرند نه برایشان مهم است.

دوستی که سالها در هلند ساکن است برایم تعریف می‌کرد که آرزویش این بوده که دخترش که در اروپا بزرگ شده به ایران سفر کند و آن سرزمین پر رمز و راز را ببیند. بالاخره دختر با ذوق و شوق به ایران می‌رود. وقتی از سفر بازمی‌گردد، مادر از او نظرش را می‌پرسد. دختر می‌گوید: «مامان، می‌دانی جمهوری اسلامی چطور سه دهه است که روی کار است؟ هر ایرانی به تنهایی یک خمینی است!»

من هر چه می‌گذرد علیرغم میل باطنی، بیشتر به این حرف ایمان می‌‌آورم. البته با فرق اینکه خمینی آدم‌کـُـش بود و «ایرانیان» نه! بیشتر «افکار کُش» اند تا آدم کُش... ما فعلا به انقلاب اجتماعی بیشتر نیاز داریم. ولی چه کنیم که هر حرکتی که بخواهیم بکنیم در تقابل با حکومت است. برای این وضع پیچیده چه باید کرد. برای رهایی از این دیکتاتوری نهادینه بدون کشته دادن. راهی هست؟

۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

ترانه قدیمی هایده با صدای علیرضا قربانی

همایون خرم یکی از ترانه‌سازهای خفن موسیقی ایرانیه. «تو ای پری کجایی»، «امشب در سر شوری دارم» یا «نیمه شبان تنها» تنها دو سه نمونه از ترانه‌های این استاده که ملودی‌های جادویی‌شون آدم رو به عرش می‌برن. به جز این کارهای معروف، یک ترانه مهجور از همایون خرم هست که من عاشقش هستم: «افسانه شیرین».

«افسانه...» حدود سال 1970/1349 با شعر بهادر یگانه ساخته شد. این ترانه با صدای هایده و ارکستر بزرگ گلها اجرا شد. می‌تونید اینجا بشنوینش:



روی سی.دی که این ترانه در اون بود، هر زمان نوبت به این کار می‌رسید، رَدِش می‌کردم. اجرای یکنواخت و تک‌صداییش، حوصلم رو شدیداً سر می‌بُرد. یکبار که سی.دی در حال پحش بود، دستم گیر بود و نمی‌تونستم بزنم بره جلو! آهنگ کامل پخش شد. در نیمه‌هاش، حس کردم پشت یک موج سوارم که آروم آروم داره منو با خودش می‌بره... در نهایت متوجه شدم، موسیقی، شعر و موسیقی، همه جادویی‌اند و تنها این تنظیم ابتدایی آن است که زیبایی اثر را به فنا داده!

مدتی بعد با کمی تغییر، «افسانه» را با تغییراتی برای پیانوی تکنواز تنظیم کردم؛ با تغییراتی در ریتم و شیوه بیان. این نسخه در چندین رسیتال در هلند و آلمان اجرا شد  و انعکاس خوبی هم از شنوندگان گرفتم؛ حتا خیلی از موزیسین‌هایی که به اجرای موسیقی ایرانی با پیانو نظر خوشی نداشتن از این برداشت خوششون اومد.
این تنظیم چند هفته پیش روی آی-تیونز هم منتشر شد ولی خود استاد خُرم چندان باهاش حال نکردن. گمونم با اینکه برداشت پیانویی همچنان خیلی هم ایرانی صدا میده ولی چون ایده‌های کلاسیک پشتش بوده، برای ایشون زیاد دلچسب نبوده. شاید دوست داشتن که کار در همون فضای برنامه گلها بمونه؛ چیزی که من به شدت از اون گریزان بوده و هستم!

به هر حال، در همون زمان، آقای خرم گفتن که قراره علیرضا قربانی با تنظیم ارکستری تازه‌ای «افسانه» رو بازخونی کنه در آلبومی به نام «رسوای زمانه». دیروز در یوتیوب به طور اتفاقی این نسخه تازه رو شنیدم و قفط نمی‌دونم چرا نامش رو به «راز دل» تغییر داد‌ه‌اند.

اجرای تازه به نظرم به دل نشستنی ست. البته بعضی جاها خیلی شلوغ می‌شه و صدای سنج‌های پی در پی رو اعصاب می‌ره ولی در کل فکر می‌کنم، بابک شهرکی برای تنظیم تازه، کاملا در پوست اثر رفته و کوشیده با یک پشتوانه حسی عمیق، محتوای کار اصلی رو با هارمونی تازه و ارکستر، برجسته‌تر کنه. می تونین از این زیر بشنوینش. دست همه درد نکنه!


(لینک  به مستند "سخن از هایده")


۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

الهام ایرانی در دو نقاشی از رامبرانت؟

نام یکی از نقاشی‌های رامبرانت، «مردی در لباس شرقی» هست. برخی از کارشناس‌ها و منتقدای هنری معتقدن که این اثر با الهام از دیدن «موسی بیگ» در هلند کشیده شده؛ نخستین سفیر ایران در هلند.


رامبرانت یک نقاشی دیگه هم داره که در منابع انگلیسی ‌زبان، به نام  The Persian (ایرانی) معرفی شده. این عکسشه:


حالا باز دارم می‌گردم ببینم چه چیزایی دستگیرم میشه. می‌خوام درباره این موضوع توی مستندی که دارم پژوهش‌هاش رو انجام می‌دهم صحبت کنم؛ یه مستند درباره جامعه ایرانی در هلند پیشینه روابط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این کشور با کشور خودمون.

روابط ایران و هلند رسماً در سال 1626 آغاز شد، در زمان شاه عباس صفوی. در آن سال، موسی بیگ به لاهه آمد و استوارنامه خودش رو تقدیم کرد.

بر پایه اداره آمار هلند، الان بیش از «سی و یک هزار» ایرانی در هلند زندگی می کنه که از آغاز، روابط پرتنشی رو با دولت خودشون داشته اند؛ شاید تحت تاثیر آزادی‌های بی حد و حصر موجود در هلند!

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

خواب بیژن سمندر رو دیدم... در شیراز... به دور از بیماری

دیشب خواب بیژن سمندر رو دیدم. شاعر همشهری و دوست داشتنی. در شیراز اون رو دیدم. ناظم مهربون یکی از مدرسه هایی که توش درس خوندم هم بود. به اضافه دکترم از آمستردام و چند تا از دوستها و فامیل ها. سمندر رو در مطب پزشک در نبش خیابان عفیف آباد دیدم. جایی که پزشک اطفال آنجا بود . مادرم ما رو اونجا می برد. سمندر قدری مریض حال بود ولی از پارکینسون سختی که میگن بهش مبتلاست خبری نبود. وقتی دیدمش بغلش کردم و گفتم من هیچوقت شاعر "زندگی" و "نرگس شیراز" رو از یاد نبردم. او گریه اش گرفت...

برنامه نوروز 1369 اش رو یادم میات. تار میزد و می خوند: 

نوروز رسیده است / نوروز در این غربت جانسوز رسیده است / هنگامهء دیدار گل و دیدن یار است / اما چه بهاری و چه یاری / با این همه اخبار پریشان چه توان کرد......

برنامه ای در تلویزیون ملی ایران - نوروز 1354 / 1975 - با شعرخوانی بیژن سمندر، در برنامه پرویز قریب افشار، انوشیروان روحانی و مهستی:



بیژن سمندر نازنین در آن روزها...
خدایا، هر جا که هست، مراقبش باش



خسته از این اسارتم - دنبال اون ستاره هام - ستاره های شهرمون... ‬ (بیژن سمندر - 1983- لوس آنجلس)

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

روزنامه هلندی: چهل و پنج میلیون دلار برای ایران (کودتای ۲۸ مرداد) - Millioen dollar voor Perzië



امروز، سالگرد کودتای ۲۸ مرداد است.
 فضای اینترنت هم سرشار از نوشته‌ها و اظهار نظرهای گوناگون درباره این رویداد.
بارها از این کودتا به عنوان یک کودتای آمریکایی و انگلیسی در ایران یاد شده؛ ولی فکر می کنم حدود ده - دوازده سال پیش بود که بخشی از اسناد این کودتا توسط نیویورک تایمز منتشر شد.
دستکم در میان افراد واقع بین، کسی نیست که منکر سرمایه گذاری اندیشمندانه ایالات متحده و بریتانیا در این کودتا باشد ولی اگر کمی خونسرد به اسناد منتشر شده نگاه کنیم، زوایای دیگر یا شاید حقایق تلخ دیگر از این رویداد سیاسی برایمان آشکار می‌شود:

به جز شماری از گردانندگان و پشتیبانان مالی، بخش اعظم عوامل کودتا «ایرانی» هستند! بله! «ایرانی». نمی‌دانم چقدر باید «ایرانی» را بلند گفت که همه ایرانی‌ها گوششان بشنود! حال به جای بررسی ملتی عجیب و غریب و کهن که هیچگاه معلوم نیست چه چیز را باور دارند و چه واکنشی به مسایل نشان می‌دهند، هیچگاه یادمان نمی‌رود که کودتا را «آمریکایی-انگلیسی» بنامیم و به عنوان سند، ارقام خرج شده را هم بارها و بارها تکرار کنیم.

به هر رو، هدف من از نوشتن این یادداشت، بررسی اخلاق و رفتار هم‌میهنان نازنین یا بازنگری کودتا نیست. مدتی است که سخت در حال گردآوری عکس، اطلاعات و مدارک گوناگون درباره روابط تاریخی ایران و هلند و همچنین حضور ایرانیان مهاجر در هلند هستم. یکی از آن‌ها روزنامه‌ای چاپ شهر لیواردن در شمال هلند است با عنوان: «چهل و پنج میلیون دلار برای ایران»:
45 millioen dollar voor Perzië


که درباره کودتای ۲۸ مرداد در ایران و دلارهای آمریکایی است. خواستم تصویر آن را هم به بقیه دیگر دوستان نشان بدهم.
امیدوارم بتواند این پروژه را درست و آبرومندانه‌به پایان ببرم. هر چند به زمان و هزینه قابل توجهی نیاز دارد.


-->

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

سانسور فرهنگی - حسادت‌های تاریخی - و ایرانی‌های خواب آلود!

فکر می کنم خیلی وحشتناک تر از سانسور اقتصادی و سیاسی، سانسور فرهنگی باشه. چیزی که در مورد تاریخ ما بیشتر داره تبدیل میشه به یک «توی سر تاریخ ایران» زدن. 
یک امپراتوری که گرچه در گوشه موشه‌های کتاب‌های تاریخی غرب متوجه میشیم، "نخستین امپراتوری دنیای باستان" بوده ولی یه جورایی همه می خوان محوش کنن:

- اون دسته از غربی‌هایی که ترجیح میدن که یونان و روم مرکز تمدن دنیا شناخته بشه.
- عرب هایی که با شمشیر و دشنه میفتن به جون نقشه‌های تاریخی موزه دوبی تا نام "خلیج فارس" رو پاک کنن
- و به نظر من، مهمتر از همه، ایرانی‌های عموماً خواب آلود که جز غرغر کردن و هیچ کاری نکردن، فایده‌ای ندارن!


منظورم از این سانسور فرهنگی خزنده رو دقیق‌تر میگم: میرین تو تالار بزرگ موزه تروپن در آمستردام، می بینین یه کره جغرافیایی بزرگ گذاشتن با کُلی نام جغرافیایی ولی به خلیج پارس که میرسه هیچ نامی نوشته نشده!!
میری تو موزه لوور می بینی آنچنان بخش ایران باستان در بخش "شرق نزدیک" پیچیده شده که به زور میشه دیدش! کلی از نقشه ها رو هم نوشته بودن "خلیج عرب-فارس" که خوشبختانه با فشار تعداد معدودی از ایرانی‌ها و فشارهای زیاد بالاخره درستش کردن.
و کلی مثال دیگه...

به هر حال چند روز پیش صفحه موزه لوور در ویکیپدیا رو تماشا می کردم. در بخش گالری، شومپختا عکس از بخش های مختلف موزه هست به جز بخش «ایران باستان». در خود مقاله هم یه خروار عکس از بخش های مختلف هست به جز ایران.


خوشبختانه سال 2006 و 2009 در سفر به پاریس تعدادی عکس از بخش ایران باستان گرفتم که به تدریج داره آپلود میشه در ویکی. یکی از اونها که مربوط به بقایای پارسه (تخت جمشید) هست رو آپلود کردم در متن مقاله، دیگری رو هم گذاشتم 

در بخش گالری، یکی بلافاصله اومد حذفش کرد به یه دلیل مسخره. حالا باز تلاش می کنم ببینم چطور میشه حضور ایران رو پر رنگ تر کرد در این صفحه. جمله ای هم اضافه شد درباره ارزش بخش ایران باستان موزه و اینکه در نمایشگاه سال 2005 در موزه بریتانیا بخشی از مجموعه امانت داده شده.

هر چی هست اول خودمون مقصریم. در وهله اول، به اون شکل چیزی از تاریخ خودمون نمی دونیم که بخواییم معرفیش کنیم! بعدش همش وِلو شدیم و غرغر می کنیم. پای کار عملی و راه حل که میات یا نیستیم، یا وقت نداریم یا ایده نداریم!

ملت آنتیکی هستیم! خودمونو به لوور معرفی کنیم!

یادداشت به روز شده: با صحبت‌های انجام شده. یک جام از دوره ایران باستان در نخستین خط گالری قرار گرفت. بپذیریم که «حرکت» نتیجه میده!

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

صدای محمد نوری رو گوش کنید و بس! خُداش نکنید!



محمد نوری و داستان «هر کی می‌میره عزیز میشه».... این چند روزه با درگذشت محمد نوری، خواننده صاحب نام موسیقی پاپ ایران، موجی از یادداشت‌های تاسف‌بار اهالی اینرنت منتشر شد. ولی چند تا مورد، خیلی جالبه که به قول ما شیرازی‌ها مجبورم کرد، «کپ ِ سَگیمو باز کنم»!

صدا و سیمای جمهوری اسلامی همواره به عنوان یکی از منفورترین سازمان‌ها در ایران شناخت شده، نشده؟

حالا پس از درگذشت محمد نوری، خیلی از دوستان که حتا بسیاری از آنها از مخالفان دولت ایران هستند، از امتیازات هنری محمد نوری، انتخاب شدن به عنوان «چهره ماندگار» در صدا و سیمای جمهوری اسلامی را برشمرده‌اند!


صدا و سیمای جمهوری اسلامی جدا از عملکرد نفرت انگیزش در یک سال گذشته و سرپوش گذاشتن بر جنایات رخ داده در ایران، بزرگترین جنایات را هم در حق موسیقی ایران انجام داده است. پس از سه دهه، هنوز نشان دادن ساز از سیمای جمهوری اسلامی ممنوع است و جز حلقه ای از نوازندگان و آهنگسازان حکومتی در آن جایی ندارند. افرادی مانند حسن (بهمن) ریاحی، سازنده سرود جمهوری اسلامی و مجید انتظامی، سازنده سمفونی «صلح» (!) که تصاویر آن نیز که مورد تفقد آقای احمدی‌نژاد قرار گرفته اند به گستردگی در اینترنت پخش شده!



خدا رو شکر که هنوز فیلم اجرای محمد نوری در اینترنت موجود است. زمانی که جایزه را در ایران گرفت من در تهران بودم. زمانی که دوربین تلویزیون به پیانوی همراهی کننده به ایشان می رسید، تصویر را شطرنجی می کردند تا مبادا این «نماد فرهنگ منحط غرب» در سیما نشان داده شود!

در چنین سازمانی با چنین رویکرد توهین آمیزی با موسیقی و اهل هنر، نوری حاضر شد عنوان کذایی «چهره ماندگار» را بپذیرد و برنامه اجرا کند. خب نباید بخیل بود به اینکه شاید خوانندهء عزیزمون دوست داشته یه خودروی «سمند» داشته باشه! ولی خب حال که ایشان از دنیا رفته، هر آنچه کرده فراموش شده! ویژگی ناپسند و معروف ما ایرانی‌ها : مُرده پرست بودن و عزیز شدن مرده‌ها واسه مون... تا زمانی که  یه سری از همین اخلاق‌های گندمون رو کنار نذاریم همین آش هست و همین کاسه!

اینها را اضافه کنید به نبود فرهنگ ثبت تاریخ شفاهی و .... چه سالادی بشه!

در ارسال پیام درگذشت این «هنرمند مردمی» هم صدا و سیما پیشقدم بود و کیومرث طهماسبی، رييس مرکزموسيقي این سازمان هم افاضاتی داشتند: «زنده ياد نوري بنيانگذار آواز کلاسيک ايران است.»!!!!! حالا یک خواننده که حتا خودش هم به پاپ خواندنش اذعان داشت، چطور میشه: «بنیانگذار آواز کلاسیک»، پرسشی است که تنها کیومرث طهماسبی، از راهزنان موسیقی در قلعه صدا و سیما می تواند پاسگویی آن باشد.

مردم نازنین و هنردوست ما زمانی که موسیقی و اشعار زیبا را می شنوند که از زبان خواننده‌ای خارج می‌شود، ناگهان دچار این توهم می شوند که اجراکنندگان نیز مانند همان اثر هستند! والا، آسمانی، ظریف... دست برداریم از این رفتار و خدا کردن ملت پس از مرگ‌شان.  تو رو جدتون، فقط ترانه هاشو گوش کنین و بس!

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

کنسرتی به یاد موندنی از کارهای شومان و شوبرت


چند شب پیش یه موهبت پیش اومد. دوستی از آمریکا اومده بود و می خواست دو روزه همه شهر رو ببینه! من هم راهنما بودم. دو روز تعطیلی هفتگی همش به ول گردی گذشت و خیلی خوب بود. یه شبش هم رفتیم "کنسرت خباو". "خباو" به هلندی یعنی "ساختمان".

این تالار یکی از سه تالار برتر دنیاست از بابت صدادهی. دو تای دیگه، "موزیک فراین" در وین و "بوستون سیمفونی" در بوستونه. کنسرت خباو چند شب پیش میزبان یه کوینتت بود که کارهایی از شومان و شوبرت، دو آهنگساز مورد علاقه منو اجرا کردن. زیبایی قطعات رو نمیشه اینجا توصیف کرد ولی یواشکی چند تا عکس براتون گرفتم که زیبایی سالن رو تا حدی ببینین. انشالله خدا قسمت کنه تشریف بیارین از نزدیک ببینین!

رو عکسا اگه کلیک کنین، بزرگ می بینین حالش بیشتره.


راستی این هم صفحه اول نت نخستین سرود رسمی ایران که آلفرد ژآن باپیست لومر در سال ۱۸۷۳ ساخته و چند تا از بر و بکس خواسته بودن

۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

مناطق نا امن در آمستردام و هشدار با نمک پلیس

در جنوب شرقی آمستردام، مناطق ناامنی وجود داره. پلیس، تازگی به در بخش‌هایی از این منطقه این شیشه ماشین‌ها شکسته شده و سرقتی صورت گرفته، تابلوی با نمکی نصب کرده:



روی آن نوشته شده:


Nietd er in... Niets er uit

که به هلندی یعنی "اگر چیزی داخل {ماشین} نباشد، چیزی بیرون کشیده نمی شود".

طرح این تابلو خیلی به نظرم با نمک اومد، خواستم به شما هم نشونش بدم! :)



۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

یه جوک سیاسی - یک خواب وحشتناک

دیشب خواب شهری رو دیدم که دیدنش داره تبدیل به رویا می‌شه...

اونایی که شیراز زندگی می‌کنن بهم بگن که ته خیابون ملاصدرا هنوز اون خشکبار فروشی بزرگه هست؟... من از بچگی عاشق اون مغازه بودم! پسته‌های درشت شور، بادوم بو داده، شکلات‌های دلبر و هزار جور خوردنی که سه ساعت طول می‌کشید فقط نگاشون کنی.

دیشب خواب دیدم بال در اوردم رفتم اونجا. اما جلوی پله‌های خشکباری که رسیدم یه هواپیمای عجیب غریب تو آسمون دیدم. بنفش و قرمز بود. چند برابر هواپیماهای مسافربری که توی آسمون می‌بینم.

هواپیما یهو مسیرش به سمت شهر کج شد. همه‌ی مردم با شوک داشتن آسمونو نگاه می‌کردن. با صدای مهیب خوردنش وسط شهر، فریاد همه بلند شد. چند دقیقه اولش نفهمیدم چی گذشت. فقط یادم میات کامیون‌هایی از اون قسمت شهر می‌یومدن این طرف که فقط پر از خون، بدن‌های تیکه تیکه شده و استخون بود. به جز آدم‌ها، حیوونا هم کشته شده بودن. ماموران بیمارستان، استخون‌های حیوونا رو دسته دسته میرختن بیرون از پشت کامیونی که روش پارچه کشیده بودن. من چند تا صورت تیکه پاره شده از توی کامیون دیدم.

صبح نمی‌تونستم از جام بلند شَم. بعدش به نظر رسید که این خواب شاید در ارتباط با سخنان دیروز حسن خمینی، نوه‌ی آیت‌الله خمینی باشه. حرفایی که به جوک بیشتر شبیه بود. ایشون فرموده بودن؛ «شیوه کنونی جمهوری اسلامی برخلاف روش پدر بزرگش است.»!!!! 

حالا بخندیم یا گریه کنیم؟! لابد منظورش اینه که هنوز حکومت کنونی به اونجا نرسیده که در یک تابستان، پنج هزار نفر زندانی رو اعدام کنه!


بِمیرم واسه نوه‌ی امام که چند وقت پیش، «افراطیون» نذاشتن توی سالگرد پدربزرگش حرف بزنه! آخِی، بمیرم!




۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

فاطمه تنها «همدلی» ما را می خواهد... مسعود لواسانی همچنان در زندان


مسعود لواسانی، خبرنگار، در زندان اوین بیمار شده و اکنون در بهداری زندان است. حکم هشت ساله‌ی زندان برای او، با اعتراض‌های بسیار، به شش سال رسید.

همسرش سخت نگران اوست. می گوید: «باید میوه و سردی بخورد ولی در آنجا به او نمی‌رسند.» می گوید: «بمب تنهایی در خانواده کوچک ما منفجر شده».

فاطمه، همسر مسعود، در وبلاگ خود، عکسی تکان دهنده منتشر کرده، عکسی از مسعود پشت شیشه که در ساعات ملاقات از پشت آن با او حرف می‌زند.


متین، فرزند خردسال مسعود، این روزها سخت بهانه پدر را می‌گیرد. او هم بیمار شده و پیش مادر بزرگ مانده تا مادر سر کار برود و بیاید. «بمب تنهایی» را فکر کنم حالا می فهمیم یعنی چه... 

فاطمه در وبلاگی که در آن، از متین می‌نویسد، به تلخی اما بسیار زیبا، بزرگ شدن فرزند را به تصویر می‌کشد. با واژه‌ها و تعابیری جادویی که تنها از قلب یک مادر بیرون می‌آید.


فاطمه فقط می‌خواهد مردم آنها را از یاد نبرند. فقط می‌خواهد بداند که فراموش نشده. فاطمه تنها «همدلی» ما را می خواهد.
فکر به هیچ کجا نمی‌رسد؛ تنها شعر جادویی یغما در ذهنم صدا می‌کند: «یه روز تو تهران بارون می‌باره، بارون بوسه، بارون لبخند، بارون گندم...»





۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

خیلی از ایرانی‌ها....


خیلی از ایرانی ها هستن که میگن حکومت ایران وحشیه.

خیلی از ایرانی ها هستن که معتقداً خیلی "ایرانی" هستن.
خیلی از ایرانی ها هستن که می گن می خوان ایران عوض بشه.
اما خیلی از همین ایرانی ها حتا حاضر نیستن یک سنت به هموطنای پناهنده شون کمک کنن.  
خیلی از همین ایرانی ها حتا تا حالا یکبار پاشونو توی یه تظاهرات واسه هموطنای زندانیشون نذاشتن...

به قول اسفندیار منفرزاده، «ملتی که با آهنگ "هوار هوار بردن، دارو ندار ما رو" می رقصه، ملت خیلی عجیبیه!..»

هیچکی حاضر نیست هزینه‌ای بده.

مامان میگه نرو تو تظاهرات. نرو... نرو....فکر من باش

میگم مامان، فیلم مامان سهراب رو سر خاکش دیدی؟ دیدی چه جوری شیون می‌کرد: "بیست روز منو دووندن، بیست روز از این زندان به اون زندان، نَگین تیر به قلب بَچَم زده بودن...."
میگم مامان به خدا همهء این بچه‌ها مامان داشتن...

چه کنم، اونم مادره...


۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

بزرگداشت احمد شاملو در آمستردام

چند شب پیش، برنامه تر و تمیزی برای احمد شاملو در آمستردام برگزار شد؛ در کتابخانه مرکزی شهر.


ناشر صحبت کرد؛ از حضور جامعه ایرانی در برنامه ابراز خرسندی کرد؛ همچنین ویراستار نسخه هلندی اشعار شاملو صحبت کرد. سخران بعدی هم امیر افراسیابی، شاعر. بخش هایی از فیلم مستند شاملو با زیرنویس انگلیسی هم نشان داده شد.

 گروه حمید طباطبایی، آهنگساز هم قطعاتی که روی اشعار او ساخته شده بود را نواخت.

بخش پایانی برنامه هم تماس تلفنی شاهرخ حشمت منش، مترجم سروده‌های شاملو به هلندی، با آیدا، همسر شاملو بود. بی ربط ترین قسمت برنامه همین بخش بود. چند نفر هم پا شدند و رفتند.


حدود صد و پنجاه نفر در این برنامه شرکت کرده بودند که حدود نیمی از آنها هلندی بودند.


این برنامه را ناشر ترجمه هلندی سروده های شاملو برگزار کرده بود و چندین سازمان ایرانی و هلندی در برگزاری برنامه همکاری مادی و معنوی داشتند از جمله آیدا، رادیو زمانه و ... 

چند عکس از این برنامه می گذارم برای دوستانی که نبودند و دوست داشتند باشند. دست شاهرخ حشمت منش درد نکنه برای افزودن یه اثر با ارزش دیگر از ادبیات معاصر پارسی در هلند.



۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

فریادهای «مرگ بر دیکتاتور» در نمایش هوشنگ توزیع و شهره آغداشلو

شب گذشته برای من فرصت نادر تماشای «یک ایرانی در بهشت» به وجود آمد. نمایشنامه‌ای که هوشنگ توزیع نوشته و با اجرای خود او و شهره آغداشلو در حال اجرا در شهرهای اروپا و آمریکاست.

نخستین بار بود که اثری نوشته توزیع را می‌دیدم و همچنین نخستین‌بار که اجرای تئاتری شهره را تماشا کردم. هنرمندی که همیشه از بازی‌هایش لذت برده‌ام. از حرکات، صدا و البته نه از صحبت‌های رسانه‌ای نئوکان پسند اَش!



«یک ایرانی در بهشت» کار دوست داشتنی‌ای به نظرم آمد؛ هرچند برخی جاها به نظرم به کلاس درس شبیه می‌شد و شاید تلاش برای چسباندن داستان به مسایل روز ایران و گاهی هم شعار... ولی به ویژه از نیمه اول نمایش لذت بردم. پانصد - ششصد نفری هم که به تئاتر سخیدام آمده بودند هم ظاهرا بیشترشان راضی بودند.

حضور چنین جمعیتی برای یک برنامه هنری در هلند بسیار کم سابقه است. حتا در برنامه‌های شجریان که در تئاتر چهارصد نفری تروپن برگزار می‌شود همیشه چند صندلی خالی دیده می‌شود. آخرین کنسرت موسیقی پاپ در هلند را هم که رفتم برنامه‌ی دو سال پیش ستار و شکیلا در پاوِرزون ِ آمستردام بود که حدود دویست و پنجاه نفر آمده بودند. جمعیتی مشابه هم چند ماه پیش به کنسرت نوروزی سیما بینا آمده بودند. چه میشه کرد؟! مردم دوست دارند بخندند!

پایان ِ سیاسی نمایش «یک ایرانی در بهشت» ایرانیان حاضر را بسیار هیجان‌زده کرد و برنامه با فریادهای «مرگ بر دیکتاتور» و بعضاً «مرگ بر خامنه‌ای» گروهی از جمعیت پایان یافت.

تئاتر سخیدام، بعد از ظهر همان روز، میزبان ایرانیان اندکی برای نمایش فیلم «سنگساز ثریا میم» هم بود. فیلم حرص‌دهنده‌ی سیروس نورسته که شهره آغداشلو، پرویز صیاد و ... هم در آن نقش‌آفرینی می‌کنند. فیلمی که تصویری دیو گونه و بسیار خشن از تمام مردان ایرانی به نمایش می‌گذارد که جز آزار زنان کاری از دستشان برنمی‌آید.

در آن سوی جبهه هم زنانی که اغلب فرشته‌اند و تنها، قربانی توحش مردان ایرانی‌اند. منکر زحمات برای ساخت فیلم نمی‌توان شد اما هر اندیشه‌ای پشت آن بوده، به نظر من، سخت به مذاق دست راستی‌های واشینگتن خوش می‌آید؛ همچنین شاید موثر برای هنرمندانی که بخواهند از آن بابت، پله‌های ترقی در هالیوود را سریع‌تر طی کنند.

سنگسار وحشتناک است. حیوانی است. حتا تماشای نسخه ساختگی آن در فیلم بسیار دشوار است. اما این فیلم تا چه حد برای محو آن موثر است؟ ما به «سنگسار ثریا میم» نیاز داریم تا از آن آگاه شویم؟ دیدن پسرهای ده - دوازده ساله‌ی او که از پرتاب سنگ به مادر ابایی ندارند؟! آن هم در کشوری مانند ایران و آن رابطه مادران و پسران؟... خانه‌ای روستای در ایران که هیچ شباهتی به خانه‌های روستایی ایران ندارد و شمشیری عربی هم به دیوار آن آویخته شده؟! پیرزنی که در چنین روستایی به زبان انگلیسی سخن می‌گوید؟! یا مردی که در زنا نقش داشته و آزادانه در دهکده قدم می‌زند؟!... من فکر می‌کنم سیروس نورسته شدیدا" به خاکی زده است و در ساخت این فیلم شدیداَ هالیوودی شده است.
به هر رو بازی مسلط توزیع و آغداشلو در نمایش «یک ایرانی در بهشت» خاطره ناخوشایند تماشای «سنگسار ثریا م.» را تا حدی زدود. نمایشی که در بین آن، جوانی ایرانی که در هلند بزرگ شده و بسیاری دیگر از جوان‌تر ها بزرگترها را هم  وادار به ترک سالن است.


۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

نوروز و کنسرت به‌یاد ماندنی سیما بینا در هلند


سیما بینا، خواننده محبوب موسیقی محلی ایرانی، دیشب در آمستردام خواند. برای نوروز خواند. برای صدها نفر از ایرانیان مشتاق که البته بیشتر از نسل قبل ایرانیان بودند.



این نخستین موقعیت برای من بود که صدای سیما بینا را در اجرایی زنده بشنوم. این تجربه، جنبه ای دیگری از صدای این هنرمند را به من شناساند. صدای سیما بینا را در اجرای زنده، رسا و دلنشین یافتم.


سیما بینا در برنامه‌ی آمستردام، ترانه‌هایی محلی از استان‌های خراستان، مازندران و بلوچستان خواند. نوازندگانی که او را همراهی می کردند هم از همان مناطق در ایران آمده بودند. نوازندگانی خوش ذوق که در بخش‌های گوناگون به شور و هیجان کنسرت افزودند.


عکس هایی از این برنامه گرفته ام که همین جا برایتان منتشرشان می کنم. همچنین فیلم کوتاهی که آنرا هم اضافه کرده ام. ترانه "بانو" که سیما آنرا با اصرار زیاد دوستدارانش خواند.




و ویدئوی کوتاهی از پایان برنامه آن شب...



۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

شعارهای مردم شیراز در حافظیه، لحظه سال تحویل 1389

هزاران نفر از مردم شیراز برای تحویل سال 1389 در حافظیه گردهم آمده بودند و لحظاتی پس از تحویل سال، علیرغم فضای رعب آور شهرهای ایران، به شعار دادن در پشتیبانی از میرحسین موسوی پرداختند. 


ویدئویی که در زیر می بینید را یکی از دوستان که در مراسم آن شب حضور داشته برایم ارسال کرده تا بقیه مردم در ایران و دیگر نقاط دنیا را از آنچه در شیراز گذشته با خبر کند.


در تلاش هستم تا ویدئوهایی بیشتری را بدست آورده و منتشر کنم. ضبط و ارسال چنین ویدئویی در شرایط کنونی ایران و موج دستگیری و شکنجه، جدا" .... می خواهد که این دوست ما شدیدا" دارد !



۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

درگیری‌ شدید در اجرای ارکستر سمفونیک تهران در هلند

پژمان اکبرزاده
pejman.akbarzadeh@gmail.com
http://www.pejmanakbarzadeh.nl/

اجرای ارکستر سمفونیک تهران در روتردام با درگیری فیزیکی شدید بین کارمند سفارت جمهوری اسلامی معترضان ایرانی در تالار، کارمندان سفارت جمهوری اسلامی و عوامل امنیتی سالن دچار اختلال و ناتمام ماند.

همزمان با برنامه در تالار گروهی ایرانیان در برابر تالار تظاهرات اعتراض‌آمیزی سازمان‌دهی کردند.
در آغاز این برنامه یکی از ایرانیان، به طور ناگهانی با علامت پیروزی سبز رنگ روی صحنه پرید و کمتر از یک دقیقه آنرا بالا گرفت و با واکنش سریع نیروهای امنیتی تالار از سالن بیرون برده شد. به فاصله کوتاهی، یکی دیگر از حاضران به روی سکوی رهبر ارکستر پرید و با در دست گرفتن بلندگوی ارکستر به شعار دادن علیه جمهوری اسلامی پرداخت. این معترض نیز با واکنش خشن انتظامات از تالار بیرون برده شد.


حرکات نیروهای امنیتی سالن به شدت فضای تالار را ملتهب کرد. در حین اجرا، شماری از بین جمعیت، پارچه‌‌های سبز و دستان خود را به نشان پیروی بالا بردند.
در پایان قطعه اول ارکستر، تعدادی از جمعیت به خواندن سرود «ای ایران» و «یاردبستانی» پرداختند. در همین حال، ارکستر، اجرای قطعه دوم را آغاز کرد و در همان زمان، نیروی امنیتی  از معترضان خواستند که پارچه‌های سبز خود را پایین بیاورند ولی این حرکت به طور نامتناوب در طول قطعه ادامه پیدا کرد.
در این بین، یکی از دانشجویان ایرانی مقیم هلند خود را به جایگاه بالای ارکستر رساند و تکان دادن پارچه‌ای سبز رنگ را آغاز کرد. او کمی بعد از بالای ارکستر به جایگاه نوازندگان ارکستر پرید و پارچه‌ اش را دوان دوان تکان ‌داد.


ارکستر همچنان در حال نواختن بود و سه نفر از ماموران امنیتی سالن روی صحنه در حال دویدن به دنبال او بودند. این دانشجو که از اعضای شبکه جوانان پیشروی ایران در هلند بود در نهایت توسط نیروهای امنیتی از سالن بیرون برده شد.


این حرکت با درگیری‌های لفظی و سپس فیزیکی کارمندان سفارت جمهوری اسلامی در میان جمعیت با ایرانیان معترض همراه شد. در حالی که در مرکز سالن، تعدادی از نیروهای امنیتی سالن در حال جداکردن این افراد بودند، تعدادی از کارمندان سفارت ایران از روی صندلی‌ها به سوی معترضان حمله بردند.

دهها نفر از شهروندان غیرایرانی روی صندلی‌های نزدیک به ارکستر نشسته بودند و یکی از آنها در پایان یکی از قطعات با لهجه غیر ایرانی گفت: «درود بر جمهوری اسلامی». در دقایق بعد، درگیری‌های لفظی شدیدی به اتباع غیرایرانیانی که اغلب با پوشش اسلامی  حاضر بودند با ایرانیان معترض همراه شد. یکی از این اتباع در پایان یکی از قطعات با لهجه‌ای غیر ایرانی گفت:  «درود بر جمهوری اسلامی». متشنج کرد.
دقایقی اجرا متوقف شد و کنسرت ناتمام ماند.



در حال عکاسی از درگیری‌ها بودم که یکی از ماموران امنیتی سالن با لحن تندی از من خواست تالار را ترک کنم. کارت ‌بین‌المللی روزنامه‌نگاری‌ام (صادره از فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران در بلژیک) را نشان دادم و گفتم من روزنامه‌نگار هستم و تنها در حال عکاسی هستم. او گفت: "گم شو بیرون! اینجا ما قانون را تعیین می‌کنیم.".
در بیرون از تالار، چهار ماشین پلیس، با سگ، همراه با دو اسب حضور داشتند. از یکی از افسران ارشد پلیس هلند پرسیدم: «مسئول چنین برخوردی با یک خبرنگار در تالار کیست؟» و او گفت: «باید به شهردار روتردام شکایت کنید.»




در ادامه‌ی کنسرت‌هایی با عنوان «صلح» با اجرای ارکستر سمفونیک تهران  در اروپا، این ارکستر شنبه شب، 30 ژانویه، ارکستر به رهبری منوچهر صهبایی در روتردام (هلند) در یکی از گران‌ترین تالارهای هلند، «د دولن» اجرا داشت.


پیش‌تر برنامه‌های ارکستر در رم و بروکسل با اعتراضات آرام ایرانیان مقیم ایتالیا و بلژیک همراه شده بود. اما جو جامعه مهاجر ایرانی از چند روز پیش از کنسرت هلند و حتا جامعه سیاسی هلند در این رابطه دچار التهاب زیادی شد.
 
روز چهارشنبه، پرتیراژترین روزنامه چاپ هلند، تلگراف، در مصاحبه‌ای با پژمان سلیم، فعال حقوق بشر و وکیل ایرانی مقیم لاهه، به اعتراضات جامعه ایرانی-هلندی نسبت به این کنسرت اشاره کرد. در همان گزارش آمد که شماری از ایرانیان در تدراک برگزاری تظاهرات اعتراضی در برابر تالار کنسرت هستند.


دو تن از نمایندگان پارلمان هلند در همان گزارش با اجرای سمفونی صلح توسط ارکستر دولتی ایران ابراز مخالفت کردند. دیروز هم هری وان بومل، نماینده حزب سوسیالیست پارلمان هلند به رادیو زمانه در آمستردام گفت، اجرای چنین کنسرتی در روتردام مایه ننگ این شهر است.





Balatarin