وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیس‌بوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website


۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

دو سال بود که خواب ایران را ندیده بودم

دوست نازنین و نزدیکی دارم که چند ماهی است از ایران گریخته و در انتظار پاسخ درخواست پناهندگی اش است. حتا تصور دشواریهای که در ایران بر او گذشته برایم ناممکن است. در سرزمین تازه هم چندان خوش شانس نبوده. یکی دو ایرانی قالتاق به ظاهر رتق و فتق امورش را عهده دار شدند که وضع را از آن چه بود هم بدتر کردند.

خودش هم کم اشتباه نمی کند که البته نمی توانم ملامتش کنم. جای او بودم شاید نمی توانستم به هیچ چیز، عادی بیندیشم و عمل کنم.

در این چند روزه چنان کارها، اشتباهات و دشواری های تازه اش در غربت، فکرم را مشغول کرد که دیشب خواب دیدم در تصادفی از بین رفته و من برای شرکت در مراسم تدفین اش به ایران بازگشته ام.

جلوی درب منزلشان، دیگر نتوانستم وارد شوم. روی زانوهایم به زمین افتادم و سرم را در میان دستهایم گرفتم.

صبح تمام بدنم درد می کرد. با هزار مصیبت صبر کردم تا ساعت مناسبی برسد و بتوانم تلفن کنم.
خدا را شکر! تنها صدایش بسیار خسته بود. بقیه چیزها مانند قبل...