وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیس‌بوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website


۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

خواب بیژن سمندر رو دیدم... در شیراز... به دور از بیماری

دیشب خواب بیژن سمندر رو دیدم. شاعر همشهری و دوست داشتنی. در شیراز اون رو دیدم. ناظم مهربون یکی از مدرسه هایی که توش درس خوندم هم بود. به اضافه دکترم از آمستردام و چند تا از دوستها و فامیل ها. سمندر رو در مطب پزشک در نبش خیابان عفیف آباد دیدم. جایی که پزشک اطفال آنجا بود . مادرم ما رو اونجا می برد. سمندر قدری مریض حال بود ولی از پارکینسون سختی که میگن بهش مبتلاست خبری نبود. وقتی دیدمش بغلش کردم و گفتم من هیچوقت شاعر "زندگی" و "نرگس شیراز" رو از یاد نبردم. او گریه اش گرفت...

برنامه نوروز 1369 اش رو یادم میات. تار میزد و می خوند: 

نوروز رسیده است / نوروز در این غربت جانسوز رسیده است / هنگامهء دیدار گل و دیدن یار است / اما چه بهاری و چه یاری / با این همه اخبار پریشان چه توان کرد......

برنامه ای در تلویزیون ملی ایران - نوروز 1354 / 1975 - با شعرخوانی بیژن سمندر، در برنامه پرویز قریب افشار، انوشیروان روحانی و مهستی:



بیژن سمندر نازنین در آن روزها...
خدایا، هر جا که هست، مراقبش باش



خسته از این اسارتم - دنبال اون ستاره هام - ستاره های شهرمون... ‬ (بیژن سمندر - 1983- لوس آنجلس)

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

روزنامه هلندی: چهل و پنج میلیون دلار برای ایران (کودتای ۲۸ مرداد) - Millioen dollar voor Perzië



امروز، سالگرد کودتای ۲۸ مرداد است.
 فضای اینترنت هم سرشار از نوشته‌ها و اظهار نظرهای گوناگون درباره این رویداد.
بارها از این کودتا به عنوان یک کودتای آمریکایی و انگلیسی در ایران یاد شده؛ ولی فکر می کنم حدود ده - دوازده سال پیش بود که بخشی از اسناد این کودتا توسط نیویورک تایمز منتشر شد.
دستکم در میان افراد واقع بین، کسی نیست که منکر سرمایه گذاری اندیشمندانه ایالات متحده و بریتانیا در این کودتا باشد ولی اگر کمی خونسرد به اسناد منتشر شده نگاه کنیم، زوایای دیگر یا شاید حقایق تلخ دیگر از این رویداد سیاسی برایمان آشکار می‌شود:

به جز شماری از گردانندگان و پشتیبانان مالی، بخش اعظم عوامل کودتا «ایرانی» هستند! بله! «ایرانی». نمی‌دانم چقدر باید «ایرانی» را بلند گفت که همه ایرانی‌ها گوششان بشنود! حال به جای بررسی ملتی عجیب و غریب و کهن که هیچگاه معلوم نیست چه چیز را باور دارند و چه واکنشی به مسایل نشان می‌دهند، هیچگاه یادمان نمی‌رود که کودتا را «آمریکایی-انگلیسی» بنامیم و به عنوان سند، ارقام خرج شده را هم بارها و بارها تکرار کنیم.

به هر رو، هدف من از نوشتن این یادداشت، بررسی اخلاق و رفتار هم‌میهنان نازنین یا بازنگری کودتا نیست. مدتی است که سخت در حال گردآوری عکس، اطلاعات و مدارک گوناگون درباره روابط تاریخی ایران و هلند و همچنین حضور ایرانیان مهاجر در هلند هستم. یکی از آن‌ها روزنامه‌ای چاپ شهر لیواردن در شمال هلند است با عنوان: «چهل و پنج میلیون دلار برای ایران»:
45 millioen dollar voor Perzië


که درباره کودتای ۲۸ مرداد در ایران و دلارهای آمریکایی است. خواستم تصویر آن را هم به بقیه دیگر دوستان نشان بدهم.
امیدوارم بتواند این پروژه را درست و آبرومندانه‌به پایان ببرم. هر چند به زمان و هزینه قابل توجهی نیاز دارد.


-->

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

سانسور فرهنگی - حسادت‌های تاریخی - و ایرانی‌های خواب آلود!

فکر می کنم خیلی وحشتناک تر از سانسور اقتصادی و سیاسی، سانسور فرهنگی باشه. چیزی که در مورد تاریخ ما بیشتر داره تبدیل میشه به یک «توی سر تاریخ ایران» زدن. 
یک امپراتوری که گرچه در گوشه موشه‌های کتاب‌های تاریخی غرب متوجه میشیم، "نخستین امپراتوری دنیای باستان" بوده ولی یه جورایی همه می خوان محوش کنن:

- اون دسته از غربی‌هایی که ترجیح میدن که یونان و روم مرکز تمدن دنیا شناخته بشه.
- عرب هایی که با شمشیر و دشنه میفتن به جون نقشه‌های تاریخی موزه دوبی تا نام "خلیج فارس" رو پاک کنن
- و به نظر من، مهمتر از همه، ایرانی‌های عموماً خواب آلود که جز غرغر کردن و هیچ کاری نکردن، فایده‌ای ندارن!


منظورم از این سانسور فرهنگی خزنده رو دقیق‌تر میگم: میرین تو تالار بزرگ موزه تروپن در آمستردام، می بینین یه کره جغرافیایی بزرگ گذاشتن با کُلی نام جغرافیایی ولی به خلیج پارس که میرسه هیچ نامی نوشته نشده!!
میری تو موزه لوور می بینی آنچنان بخش ایران باستان در بخش "شرق نزدیک" پیچیده شده که به زور میشه دیدش! کلی از نقشه ها رو هم نوشته بودن "خلیج عرب-فارس" که خوشبختانه با فشار تعداد معدودی از ایرانی‌ها و فشارهای زیاد بالاخره درستش کردن.
و کلی مثال دیگه...

به هر حال چند روز پیش صفحه موزه لوور در ویکیپدیا رو تماشا می کردم. در بخش گالری، شومپختا عکس از بخش های مختلف موزه هست به جز بخش «ایران باستان». در خود مقاله هم یه خروار عکس از بخش های مختلف هست به جز ایران.


خوشبختانه سال 2006 و 2009 در سفر به پاریس تعدادی عکس از بخش ایران باستان گرفتم که به تدریج داره آپلود میشه در ویکی. یکی از اونها که مربوط به بقایای پارسه (تخت جمشید) هست رو آپلود کردم در متن مقاله، دیگری رو هم گذاشتم 

در بخش گالری، یکی بلافاصله اومد حذفش کرد به یه دلیل مسخره. حالا باز تلاش می کنم ببینم چطور میشه حضور ایران رو پر رنگ تر کرد در این صفحه. جمله ای هم اضافه شد درباره ارزش بخش ایران باستان موزه و اینکه در نمایشگاه سال 2005 در موزه بریتانیا بخشی از مجموعه امانت داده شده.

هر چی هست اول خودمون مقصریم. در وهله اول، به اون شکل چیزی از تاریخ خودمون نمی دونیم که بخواییم معرفیش کنیم! بعدش همش وِلو شدیم و غرغر می کنیم. پای کار عملی و راه حل که میات یا نیستیم، یا وقت نداریم یا ایده نداریم!

ملت آنتیکی هستیم! خودمونو به لوور معرفی کنیم!

یادداشت به روز شده: با صحبت‌های انجام شده. یک جام از دوره ایران باستان در نخستین خط گالری قرار گرفت. بپذیریم که «حرکت» نتیجه میده!

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

صدای محمد نوری رو گوش کنید و بس! خُداش نکنید!



محمد نوری و داستان «هر کی می‌میره عزیز میشه».... این چند روزه با درگذشت محمد نوری، خواننده صاحب نام موسیقی پاپ ایران، موجی از یادداشت‌های تاسف‌بار اهالی اینرنت منتشر شد. ولی چند تا مورد، خیلی جالبه که به قول ما شیرازی‌ها مجبورم کرد، «کپ ِ سَگیمو باز کنم»!

صدا و سیمای جمهوری اسلامی همواره به عنوان یکی از منفورترین سازمان‌ها در ایران شناخت شده، نشده؟

حالا پس از درگذشت محمد نوری، خیلی از دوستان که حتا بسیاری از آنها از مخالفان دولت ایران هستند، از امتیازات هنری محمد نوری، انتخاب شدن به عنوان «چهره ماندگار» در صدا و سیمای جمهوری اسلامی را برشمرده‌اند!


صدا و سیمای جمهوری اسلامی جدا از عملکرد نفرت انگیزش در یک سال گذشته و سرپوش گذاشتن بر جنایات رخ داده در ایران، بزرگترین جنایات را هم در حق موسیقی ایران انجام داده است. پس از سه دهه، هنوز نشان دادن ساز از سیمای جمهوری اسلامی ممنوع است و جز حلقه ای از نوازندگان و آهنگسازان حکومتی در آن جایی ندارند. افرادی مانند حسن (بهمن) ریاحی، سازنده سرود جمهوری اسلامی و مجید انتظامی، سازنده سمفونی «صلح» (!) که تصاویر آن نیز که مورد تفقد آقای احمدی‌نژاد قرار گرفته اند به گستردگی در اینترنت پخش شده!



خدا رو شکر که هنوز فیلم اجرای محمد نوری در اینترنت موجود است. زمانی که جایزه را در ایران گرفت من در تهران بودم. زمانی که دوربین تلویزیون به پیانوی همراهی کننده به ایشان می رسید، تصویر را شطرنجی می کردند تا مبادا این «نماد فرهنگ منحط غرب» در سیما نشان داده شود!

در چنین سازمانی با چنین رویکرد توهین آمیزی با موسیقی و اهل هنر، نوری حاضر شد عنوان کذایی «چهره ماندگار» را بپذیرد و برنامه اجرا کند. خب نباید بخیل بود به اینکه شاید خوانندهء عزیزمون دوست داشته یه خودروی «سمند» داشته باشه! ولی خب حال که ایشان از دنیا رفته، هر آنچه کرده فراموش شده! ویژگی ناپسند و معروف ما ایرانی‌ها : مُرده پرست بودن و عزیز شدن مرده‌ها واسه مون... تا زمانی که  یه سری از همین اخلاق‌های گندمون رو کنار نذاریم همین آش هست و همین کاسه!

اینها را اضافه کنید به نبود فرهنگ ثبت تاریخ شفاهی و .... چه سالادی بشه!

در ارسال پیام درگذشت این «هنرمند مردمی» هم صدا و سیما پیشقدم بود و کیومرث طهماسبی، رييس مرکزموسيقي این سازمان هم افاضاتی داشتند: «زنده ياد نوري بنيانگذار آواز کلاسيک ايران است.»!!!!! حالا یک خواننده که حتا خودش هم به پاپ خواندنش اذعان داشت، چطور میشه: «بنیانگذار آواز کلاسیک»، پرسشی است که تنها کیومرث طهماسبی، از راهزنان موسیقی در قلعه صدا و سیما می تواند پاسگویی آن باشد.

مردم نازنین و هنردوست ما زمانی که موسیقی و اشعار زیبا را می شنوند که از زبان خواننده‌ای خارج می‌شود، ناگهان دچار این توهم می شوند که اجراکنندگان نیز مانند همان اثر هستند! والا، آسمانی، ظریف... دست برداریم از این رفتار و خدا کردن ملت پس از مرگ‌شان.  تو رو جدتون، فقط ترانه هاشو گوش کنین و بس!