وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیس‌بوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website


۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

ایجاد صفحه فیس بوکی برای پروژه مستند هایده

از مدتی پیش از انتشار مستند «سخن از هایده» روی دی.وی.دی، سایت رسمی مستند راه‌ اندازی شد. (پیوند)
اطلاعات دو زبانه در این تارنما، تنها محدود به مستند نیست و اطلاعات، عکس‌ها و ویدئوهای متعددی درباره هایده در آن در دسترس است. سایتی که در حال حاضر به جرات می‌توان گفت اکنون کامل‌ترین مرجع درباره فعالیت‌های این خواننده محبوب ایرانی است.

چندی پس از آن هم برای ارتباط بهتر با دوستداران پروژهء مستند هایده، یک گروه فیس بوکی شکل داده شد که نه تنها  آخرین اخبار و اطلاعات درباره پروژه را در اختیار علاقه‌مندان می‌گذارد، بلکه اعضا را با هر گونه ویدئو، عکس یا نوشته جالب درباره این خواننده سهیم می‌کند.

تا کنون بیش از ۳۸۰۰ نفر (ایرانی و غیر ایرانی) عضو این صفحه فیس بوکی شده‌اند.
دیگر علاقه‌مندان به فیلم مستند «سخن از هایده» و این پروژه مستند برای گردآوری آثار و مدارک پراکنده این هنرمند نیز می‌توانند به عضویت صفحه در آیند. اگر بریده روزنامه، ویدئوی خاص، عکس و ... درباره این خواننده در اختیار دارید در تماس باشید تا آن را با ذکر نام خودتان در سایت منتشر کنیم تا دیگران نیز از آن استفاده کنند.

(تریلر مستند هایده):

۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

چشمامو می‌بندمو می‌گم «خداوندا نگه دار از زوالش...»

نمی دونستم نام این قطعهء زیبا «شیراز» هست. 
راستش یادم رفته بود که بیژن مرتضوی این کار رو ساخته، با اینکه در نوجوانی بارها بهش گوش کرده بودم و لذت برده بودم.

خیلی اتفاقی در یوتیوب بهش برخوردم. پس از سالها دوباره بهش گوش کردم ولی بر خلاف اون سالها، حسی که برام به وجود آوُرد، دلتنگی برای اسفندِ شیراز بود...

خیابون‌های بارون خوردهء شهر، عطر یاس و بساط فروش وسایل سفره هفت سین، ‌کفش فروشی‌های خیابون مشیر فاطمی، جیم شدن‌های از مدرسهء شریف اشراف، و رمز و راز ِ خونه شیرازی‌هایی که شنیدم این روزا همشو دارن می‌زنن زمین و آپارتمان هوا می کنن. حیف از شهر و کشوری که داریم از دستش می‌دیم.

فقط  می تونم چشمامو ببندمو بگم «خداوندا نگه دار از زوالش...»
بهم قول بدین قطعه رو تا آخرش گوش میدین. اینطوری یه کمی آروم میشم...


۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

مستند فریدون فرخزاد و انتقادهای بی سر و ته

این که نوشته‌ام، «نقد» نیست. 
تنها یک یادداشت آخر شب است.
چون از چندی پیش که خبر پخش مستندی درباره فریدون فرخزاد را در شبکه «من و تو» شنیدم، مشتاقانه منتظر بودم تا بتوانم نسخه کامل این مستند را تماشا کنم. این فرصت امشب دست داد.

فیلم مستند «شب بود» همانطور که حدس می‌زدم ساخته رها اعتمادی است. برنامه ساز پیشین «ببین تی.وی» که در زمینه ترانه‌سرایی هم  به موفقیت‌های جالب توجهی رسیده. سرودن ترانه‌ای زیبا برای انجمن ایرانی-آمریکایی مبارزه سرطان (پاکی)، از جمله کارهای شنیدنی اوست. 

رها را تنها یکبار در آوریل ۲۰۰۸ در لوس آنجلس دیدم. زمانی که برای ساختن مستند «سخن از هایده» دو هفتهء جهنمی را در لوس‌آنجلس گذراندم. رها را از معدود افرادی یافتم که به پشت صحنه‌های موسیقی پاپ ایران و قدردانی از بزرگانش علاقه نشان می‌داد...

مستند «شب بود» هم نتیجه زحمت اوست. مستندی که علیرغم داشتن «نارسایی» (البته از نگاه من) سخت، گیراست و بیننده را در خود می‌طَنـَد. عموماَ به دلیل مصاحبه‌هایی تاثیرگذار با پوران فرخزاد، اسماعیل خویی، اسفندیار منفردزاده، شاهین نجفی و ... که هر کدام به نوبهء خود، منعکس کنندهء مصیب زدگی جامعهء ماست. و همچنین نظم و خلاقیت در گزینش و ارائهء بخش‌های مختلف داستان.

خوشحالم که ریا، مخفی کاری و درگوشی حرف زدن، کم کم از فضای کارهای سینمایی یا رسانه‌ای ما رخت برمی‌بندد. شاید هم من زیاد خوشبین هستم و در واقع، لحن امروزی و باز مستند «شب بود»، از بزرگ شدن رها اعتمادی در اسکاندیناوی نشات می‌گیرد. چون بعید می‌دانم کسی در جامعهء کپک زدهء ایرانی در لوس آنجلس، اینگونه بی پروا و واقع‌بینانه به مسایل بپردازد. به هر رو، در مستند با ظرافت و رعایت تمام اصول حرفه‌ای، به گرایش‌های جنسی فرخزاد اشاره می‌شود و در واقع یک کیش و مات نصیب کوته فکرانی می شود که همجنسگرا بودن او را (چه بوده چه نبوده) به عنوان دستاویزی برای تحقیرش استفاده کرده و می‌کنند.

کنایه‌های تلخ و بینظیر فرخزاد برای زدن تلنگری به هموطنانش، به فشردگی ولی کافی، ارائه می‌شود؛ کنایه هایش به خزعبلات مذهبی که از سر و روی جامعه ایران می‌بارد و ملتی را هدف قرار می‌دهد که حقیقتاَ روشن نیست به چه چیز اعتقاد دارد. 

در چند روز گذشته بارها لینک‌هایی در فیس بوک و بالاترین به چشمم خورد با مضمون «سانسور عقاید سیاسی فریدون فرخزاد در تلویزیون من و تو». مستند را کامل و دقیق دیدم و به هیچوجه چنین حسی به من دست نداد. چه مزخرفاتی که در اینترنت دست به دست نمی‌شود؛ کاش به جای این همه جفنگ گفتن، یک سپاسگزاری جانانه از سازنده مستند می‌کردند. به هر رو به قول شاهین نجفی در مستند: «وضعمان خیلی خراب است.»

تنها موردی که در زمان تماشای مستند روی اعصاب من بود، حضور بیش از اندازهء خود رها در کار بود و لحن شاعرانه اش که به نظر من اصلا با محتوا و فضای فیلم همخوانی ندارد. به هر رو رها یک شاعر هم هست و شاید این بخشی از هویت اجرایی اوست.  در این مستند، ستارهء ما، فریدون فرخزاد است. آنهمه نماهای دور و نزدیک از رها و حضور دایمی اش در بخش‌های گوناگون - باز هم از نگاه من - بیننده را از فضای اصلی فیلم خارج می‌کند. امیدوارم رها اگر می‌خواهد اثر را منتشر کند به این جنبه‌ها کمی بیاندیشد. البته بعید می‌دانم چون تمام فیلم در یوتیوب قرار داده شده.

و حرف آخرم اینکه این مستند به قول اروپایی‌ها، خیلی چیزها دارد که به بیننده بدهد و خوشبختانه رها از ساخت یک اثر شبه روشنفکریِ تُخم باد کُن، خودش را کنار نگه داشته و نشان داده که عمیقا به «ایران» و «انسانیت» می‌اندیشد. خسته نباشد!