در کودکیام در ایران، یکی از وحشت آورترین زمانها برایم شرکت در مراسم ختمهایی بود که بازماندگان با صدای بلند ضجه میزدند و گریه میکردند.
در نوزده سالگی که پدر از دست رفت، وحشت از شیوه برگزاری تشیع جنازه هم به وحشتهای دوران کودکی افزوده شد.
فریادهای مذهبی مردانی که صورت اصلاح نکرده اند، کالبدی که به جای تابوت درون پارچه گذشته می شود و بنا به سنتی - به باور من - بی پایه و احمقانه باید اینطور و آنطور تکان داده بشود و زیرسرش نمیدانم چه بگذارند... خلاصه اینکه خانوادهء بازمانده علاوه بر رویارویی با درد از دست دادن عزیز با انبوی از رسوم عجیب و غریب نیز باید دست و پنجه نرم کند که آسیب روحی مرگ عضو خانواده، برایشان چند برابر میشود.
از زمانی که در هلند ساکن شدم بر حسب تصادف، در چندین مراسم خاکسپاری و یادبود شرکت کردم. در همه آنها آنچه بیش از همه برایم گیرا بود انتقال حس «آرامش» به بازماندگان و شرکت کنندگان در مراسم بود:
پیکر درون تابوت و به آرامی درون گور جای می گیرد. بازماندگان به آرامی در غم کسی که از دست رفته اشک میریزند و سکوتی که حکمفرماست، فضایی بسیار روحانی پدید میآورد.
پس از خاکسپاری، بازماندگان و میهمانان در تالاری گرد هم میآیند و گاه از خاطرات خود از کسی که درگذشته میگویند و به او میاندیشند. کسی داد و فریاد نمیکند و بسیاری اوقات، موسیقی مورد علاقه فردی که درگذشته با صدای ملایم در فضا طنین انداز است.
آیا بهتر نیست ما هم دست به دست دهیم و به آن شیوه وحشت آور خاکسپاری و عزاداری در کشورمان پایان دهیم؟
آرامش و تسلای خاطر را برای بازماندگان رقم بزنیم و نه صد چندان کردن داغ آنها را.