من از ۹ سالگی موسیقی را شروع کردم. یعنی پیش از اینکه روابط اجتماعی ام را آغاز کنم.
در موسیقی - بخشی را به شکل ذاتی و بخشی را هم یاد میگیرید - که همه احساستان را عینا به ساز و شنونده منتقل کنید؛ بسیار هم بی محابا. اگر در این کار، نا توان باشید نتیجه جالبی از کار به دست نمیآید.
فکر میکنم این قاعده در موسیقی را به شکلی ناخودآگاه در رفتارهای اجتماعیام هم وارد کردهام. چیزی که دستکم در رابطه به هممهینان نازنینمان نباید صورت گیرد.
قبلا فکر می کردم خوب است. فکر می کردم صداقت خوب است. الان می بینم هزاران حرف عجیب و غریب پشت سر آدم به وجود میآورد که با شنیدنشان تنها شوکه میشوی!
سه روز است که از خانه بیرون نرفتهام. احساس میکنم در هر موقعیت یک ایرانی در کمین است تا نکتهای پیدا کند و داستانی بسازد.
حس میکنم آدم های دور و برم اشباحی هستن که آنها را برای سالیان تنها به چهره میشناختهام. همیشه هلندیها را دوست داشتهام ولی هیچگاه نه به اندازه امروز!
چقدر فاجعه است که انسان بخواهد خودش را به خاطر مریضی دیگران تغییر دهد.
یکی از دوستان که همیشه ضد اروپاییها بود صبح به من زنگ زد و گفت: «پژمان! خارجی، سگش شرف دارد به ایرانی!» حق با اوست؟... نمیدانم.
از کُلیگویی و اتهام بیزارم اما حقیقتی را که به چشم میبینم چه کنم؟...
من از ۹ سالگی موسیقی را شروع کردم. یعنی پیش از اینکه روابط اجتماعی ام را آغاز کنم.
در موسیقی - بخشی را به شکل ذاتی و بخشی را هم یاد میگیرید - که همه احساستان را عینا به ساز و شنونده منتقل کنید؛ بسیار هم بی محابا. اگر در این کار، نا توان باشید نتیجه جالبی از کار به دست نمیآید.
فکر میکنم این قاعده در موسیقی را به شکلی ناخودآگاه در رفتارهای اجتماعیام هم وارد کردهام. چیزی که دستکم در رابطه به هممهینان نازنینمان نباید صورت گیرد.
قبلا فکر می کردم خوب است. فکر می کردم صداقت خوب است. الان می بینم هزاران حرف عجیب و غریب پشت سر آدم به وجود میآورد که با شنیدنشان تنها شوکه میشوی!
سه روز است که از خانه بیرون نرفتهام. احساس میکنم در هر موقعیت یک ایرانی در کمین است تا نکتهای پیدا کند و داستانی بسازد.
حس میکنم آدم های دور و برم اشباحی هستن که آنها را برای سالیان تنها به چهره میشناختهام. همیشه هلندیها را دوست داشتهام ولی هیچگاه نه به اندازه امروز!
چقدر فاجعه است که انسان بخواهد خودش را به خاطر مریضی دیگران تغییر دهد.
یکی از دوستان که همیشه ضد اروپاییها بود صبح به من زنگ زد و گفت: «پژمان! خارجی، سگش شرف دارد به ایرانی!» حق با اوست؟... نمیدانم.
از کُلیگویی و اتهام بیزارم اما حقیقتی را که به چشم میبینم چه کنم؟...