وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیس‌بوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website


۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

مگه خَرَم در تظاهرات شرکت کنم؟!

دیروز در لاهه تظاهرات بود. تظاهرات سوری‌ها در اعتراض به پشتیبانی حکومت ایران از بشاراسد. تعداد اندکی از ایرانیان مقیم هلند هم در این راهپیمایی شرکت کردند (لینک)

یکی از آشنایان که خود را فعال سیاسی معرفی می‌کرد و مدت کوتاهی است که از ایران به هلند آمده در همه گردهمایی‌های اینچنینی شرکت می‌کرد و حتا در یکی از آنها سخنرانی هم کرد.

از دوستی پرسیدم "فلانی در برنامه شرکت نمی‌کند؟"
گفت به او تلفن زدم که آیا به تظاهرات می‌آیی؟ و او در پاسخم گفته: «مگر خَرَم در تظاهرات شرکت کنم؟ من که جواب اقامتم را گرفته‌ام» !

این نمونه البته اصلا نادر نیست. ولی در بیرون از مرزهای اینجا و به ویژه در ایران بسیاری از وجود چنین مسایلی بی‌خبرند. نوشتم برای آنها. دیروز تنها به عنوان یک انسان، عرق شرم بر پیشانی‌ام نشست...
خدا بزرگ است؛ اگر خدایی وجود داشته باشد!

ویدئوی کوتاهی از مراسم دیروز:



۳ نظر:

ناشناس گفت...

بدبختانه اینچنین هست پژمان جان! و باید بگم که مشت نمونه خروار هست! بیشتر هموطنانمون در ایران هم سی و پنج سال هست که هیچ حرکت اعتراضی انجام نداده اند و نمیدهند! مگر نه این رژیم نمیتونست یک ماه هم دوام بیاره...
پیروز باشی
پویا زرچین

ناشناس گفت...

با احترام به شما دوستان عزیز باید بگم من هم با نظر اون آقا که گفت مگه خرم برم راهپیمایی موافقم.

من سالها در ایران به تمام رهپیمأیها رفتم، به خصوص بد از انتخابات کزأیی ساله ۸۸ که هم باتون خوردم و هم در آستانه‌ دستگیری به شکل معجزه آسأیی نجات پیدا کردم و در تمام اون مدت نه تنها از طرف اکثریت مردم حمایتی ندیدم بلکه بارها مسخره شدم تا اینکه بالاخره تنها راه نجات رو فرار از اون مملکت دیدم. صادقانه بگم با توجه به شواهدی که از فعالیتم توی ایران وجود داشت به راحتی‌ و در کمترین زمان ممکن پناهندگی گرفتم و تصمیم گرفتم بچسبم به درسو زندگیم.

روح همهٔ شهیدان جنبشمون شاد ولی‌ من آرزو نمیکنم جای اونا بودم چون دیدم چطور خونشون پایمال شد و این مردم به هیچ جاشون بر نخورد. اگه تضمینی وجود داشته باشه که توی ایران هم مثل تونس مردم به غیرتشن بر می‌خوره من حاضرم مثل اون جوان تونسی خودمو آتیش بزنم ولی‌ افسوس.

افسوس که این مزرعه را آب گرفتست دهقان مصیبت زده را خواب گرفتست

ناشناس گفت...

به این میگن ترس از دست دادن هستی یا دارایی معنوی و مادی.
در رادیو فردا مطلبی را خوندم که راجع به اثرات سانسور بر جامعه بود.
خودتون برید دنبال کل نوشته.
من فقط میتونم بگم بعد از خواندن ان اینو فهمیدم که من ایرانی بوسیله سانسور حکومت حجت الیکشبه ایت الله شده علی خامنه ای مغزم نگاهش و درکش دالونی شده. از بس فقط یک ایدیولوگی را به خوردمون دادند که بقیه دنیا را فراموش کردیم. فقط الله وجود داره وبس. حرف م بزنی مرتدی.
همه این سانسورها باعث میشه که ما خیلی کم بدونیم.
یعنی همه مردم ایران فقط چیزهایی را میدونند که نظام میخواد اینا بدونند.
یعنی تو ایرانی لایق این نیستی که خودت تصمیم بگیری که چی بدونی و چی ندونی.
افعال دیگری مثل دیدن و خوردن و گوش کردن و نوشیدن و وغیره را هم میتونید در این ممنوعیات نظام ببینید.

سانسور دارای سیستم حاکم در ایران مغز مردم ایرانمون را شستشو داده و داره شستشو میده.

چطور یک انسان معمولی صبح زود میره دنبال نگهداشتن جای تماشا برای مراسم اعدام.
چطور یک انسان معمولی انسان دیگه ای را مرتد میدونه بخاطر تغییر دین.
و خیلی چطورهای دیگه.

همه ی تقصیرها را گردن مردم انداختن عمل درستی نیست.

ما با انسانهای معصوم سر و کار نداریم.
ما با نظام ی سر و کار داریم که مهمترین قانونش ترور و کشتنه.

به امید روزی که همه ایرانیها با هر حزب و عقیده و مذهب و نژادی در کنار هم و در کنار جامعه جهانی به بقای بشریت کمک کنند.

یک بسیجی سابق که رادیو فردا 90% اخبارشو تامین میکنه.

10% بقیه را هم با نادیده و ناشنیدن اخبار رسانه میلی جمهوری ریا و تزور ولایت وقیح بدست میارم.