وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیس‌بوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website


۱۳۸۷ تیر ۲۹, شنبه

"انوش، شیراز را برایم می آورد..."


15 ژوئن 2008 ، آمستردام - نیمه شب، نام فرستنده یک ایمیل، چشمان مرا گرد می کند. آیا واقعاً همان همکلاس دوران دبیرستان در شیراز است که برایم ایمیل زده؟! باور نمی کنم.

آره! خودش است. انوش.
پس از حدود پنج سال دوباره تماس مان برقرار شده. نوشته برای فوق لیسانس در فرانسه است و به زودی به آمستردام می آید. برای رسیدنش ثانیه شماری می کنم و در ذهن برنامه می ریزم که دیدینی ترین جاهای آمستردام کجاست که انوش در سفر دو روزه اش نباید از دست بدهد.

در کنار درب یکی از ورودی های اسخیپول منتظر من است. در بروز احساسات باید کمی محتاط بود. اینجا هلند است نه ایران!

من می گویم انوش اصلا عوض نشده، او هم همین حرف را درباره من می زند. حجم خبرها و اطلاعات آنقدر زیاد است که نمی دانیم چه کنیم! باید از وضعیت تمام همکلاسی ها باخبر شویم. دلمان می سوزد. نود درصد آنها در کشورهای مختلف پراکنده اند و اغلب آنهایی که اهل ریسک و طرح های بلند پروازانه نبوده اند در ایران مانده اند.

تکرار اصطلاحات شیرازی و لهجه شیرینی که مدتهاست از آن دورم هم بخش مهمی از گپ های ما در گوشه و کنار شهر است. انوش می گوید: «افشین پیروانی در یک برنامه تلویزیونی درباره فوتبال گفته: "بچه های ما تاکتیک پذیرند. خودمانی بخواهیم بگوییم، حرف گوش کن هستند"». از قهقهه خنده مان مردم در خیابان برمی گردند و نگاهمان می کنند. کاهش می شد اینجا به شیرازی بنویسم که چه می گفتیم!

انوش در دو روز، تمام شیراز را با خودش برایم آورد. موقع خداحافظی به این امید هستیم که برای کنسرت سی آگوست من به کلن خواهد آمد. حیف، امروز ایمیلش آمده بود که برنامه سفرش جور نشده و آن زمان در شیراز خواهد بود. شاید بعد. شاید.





۳ نظر:

ناشناس گفت...

پژول جان
وبلاگستان پارسی را با صفا کردی.

ناشناس گفت...

ووی آق پژمان ! سر علی نجاتُم بده
آمو یه بار نوشتیم پاک شد ؟! یی دیگه چی چی بود ؟
یی انوشم از او انوشانا ! هیکی نیس بهش بگه : بوو ! دس از سر یی بچوو ور دو ! بچه ی ما قبولی خرداده . چن تو تشدید دوشته باشه خوبه ؟سه توُ ... برو بالو ُ ... از هیفده تو درس پونزه تو تشدید اوورده ! ووی یهه اَه!ماشالو به جونش ، بچه م کار و زندگی داره ! اهل توتوه م نیس .دنشه اوو نندو ... کمش به یی چیا آموخته نیس ...هی دنش ِ اوو میندازه ! حالو یی دُرُسه ؟! اَی دسوم بهت برسه با سوزن پرمیز دو تو می زنم تی قصبکت ! حالو گفته باشم ... تازه ! یی دیدی یادوم رف؟! دیدی آردو ر سوزوندم ؟! ووی ووی ووی ... امشو کاظم آقو اوقاتش تلخ می شه بازم ...ووی خاک تو سرم می خاسیم بریم قدمگا ...ها ! کجو رفتی پژمان ... همینجو ویسو جات خوبه !

پژمان عزیزم ! آنقدر با آب و تاب نوشتی از انوش و دیدارت که بلبل لب آب رو سر ذوق آوردی !
شاد باشی
بدرود

Unknown گفت...

پژول جانم، این‌همه گفتی من گربه اشرافی‌ام، بعد خرس پاندا گذاشتی اون بالا؟ هرچند خوشکل شده. خوبه که بالاخره وبلاگ تونست تو رو شکست بده.:)