خانم شادی صدر، فعال اجتماعی که در ایران زحمات زیادی در زمینه حقوق بشر کشیده، در فیس بوکش نوشته است:
«ضمن به رسميت شناختن ظلم و تبعيضي كه بر آنها{کُردها} روا داشته ايم، در جبران مافات بكوشيم»
ظاهرا خانم صدر دچار این توهم شده که بخشی از حکومت جمهوری اسلامی یا رژیم صدام و شریک جنایات آنها بوده که از ظلم «ما» سخن میگوید!
امان از جَو زدگی.
سرکوب و تبعیض از سوی جمهوری اسلامی نسبت به تمام مردم در ایران که همسو با سیاستهای سیستم نبودهاند صورت گرفته است. این موضوع محدود به یک بخش از ایرانیان نیست.
هزاران قربانی اعدام و شکنجه در دیگر نقاط ایران هم وجود دارد. تنها به عنوان یک نمونه، کشتار سال 67 خودش دقیقا یک قتل عام است که در زندان های تهران و شیراز صورت گرفت. همینطور شدیدترین خشونت ها علیه مردم در سال 1388. برای کُردها هم در موارد دیگر به شدت صورت گرفت چون در مناطق مرزی، اسلحه به دست داشتند و طبعا به این دلیل خطرناکتر تلقی میشدند. در رسیدن بسیاری از آنها به مقامهای عالی نظامی و دولتی جلوگیری میشود ولی اگر به فضای کلی در جامعه ایران دقیق تر نگاه کنیم سریعا درمیابیم که تفاوتی ندارد کُرد باشی یا غیر کُرد. اگر خودی نباشی راهی به آن نداری.
این موضوع برای بهاییان به شکلی بسیار شدید و در مقیاسی دیگر برای برای یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان هم وجود دارد. بهاییان حتا اجازه ادامه تحصیل در دانشگاه را ندارند ولی کُردها با چنین مشکلی روبه رو نیستند. زرتشتیان با توهینهای گوناگون از سوی روحانیون مواجهند و همچنین جلوگیری از حضور جدیشان در مناصب گوناگونی دولتی. از دیدگاه نژادی اگر بخواهیم نگاه کنیم (که من از آن دوری می کنم) پارسی تر از زرتشتیان وجود دارد؟ پس می بینید که حکومت مشکل اش از جای دیگر است. من واقعا متوجه نمیشوم که به چه دلیل برخی از هممیهنان کُرد تصور میکنند تنها خودشان قربانی نقض حقوق بشر در ایران هستند.
در جریان انقلاب اسلامی فجیعترین اعدامها در تهران رخ داد و تصاویر وحشتناک آن حتا در روزنامهها چاپ شد. همین حالا نیمی از جمعیت ایران (زنان) حتا نمیتوانند به تنهایی یک شب اتاق هتل رزرو کنند، به ورزشگاه بروند یا از همسر جدا شودند. در آن هوای گرم دایما باید لچک به سر کنند. تعداد زنان در ایران از جمعیت کُردها بسیار بیشتر است و حقوق آنها به شکل بسیار گستردهتری نقض میشود.
پس نژادی نگاه کردن یا جنسیتی نگاه کردن به موضوع نقض گسترده حقوق بشر در ایران هیچ سودی به کسی نمی رساند. عموم مردم ایران قربانی این فضا هستند ولی شکل آن متفاوت است. مردم همواره از راههای گوناگون این مخالفت را ابراز کردهاند ولی متاسفانه حرکت به جلو به دلیل خشونت حکومت بسیار کُند بوده است. در نتیجه یکی کردن مردم ایران با حکومت - آن هم از سوی یک فعال اجتماعی مانند خانم صدر - مضحکترین چیزی است که ممکن است روی دهد. دلیلش چه جَو زدگی باشد چه ناآگاهی چه موج سواری.
خلاصه اینکه نوشتهء بی منطق شادی صدر مرا یاد نوشتهء بی منطق دیگری از تورج دریایی (استاد ایران شناسی) انداخت با عنوان 'وقتی از ایرانی بودن شرمنده شدم'. این مقاله در زمانی چاپ شده که شماره اندکی از تندروهای حزب اللهی در اصفهان به آرامگاه ایرانشناس نامدار، آرتور پوپ حمله کردند.
آقای دریایی در مقام یک شخصیت دانشگاهی و فعال اجتماعی-سیاسی، دایما در حال رفت و آمد به ایران هستند و از فضای جامعه ایران - دست کم به باور خودشان - آگاهیهای به روزتری دارند. باید از ایشان پرسید که آیا مگر این چند تندروی بی مغز در اصفهان نماینده ملت ایران هستند که به خاطر علمکرد آنها شما می گوید از ایرانی بودن تان شرمنده شده اید؟!
انتظار معمولی این است که ما از روشنفکران، فعالان اجتماعی و به ویژه چهرههای دانشگاهی انتظار برخوردهای علمی و به دور هیجانات بیمنطق داشته باشیم ولی ظاهرا بسیاری از آنها از جَو زدگیهای رایج در جامعه به دور نیستند!