استثناها را کنار بگذاریم!
با سبزها چرخیدم، دیدم برای بیشترشان، موسوی خداست و چشمشان هیچ حقیقتی که علیه او باشد را نمیبیند.
با قرمزها چرخیدم، دیدم اغلب نگاهشان به همان توهمات قرمز خودشان محدود است.
با مردم عادی چرخیدم دیدم اغلب نه از این مسایل با خبرند نه برایشان مهم است.
دوستی که سالها در هلند ساکن است برایم تعریف میکرد که آرزویش این بوده که دخترش که در اروپا بزرگ شده به ایران سفر کند و آن سرزمین پر رمز و راز را ببیند. بالاخره دختر با ذوق و شوق به ایران میرود. وقتی از سفر بازمیگردد، مادر از او نظرش را میپرسد. دختر میگوید: «مامان، میدانی جمهوری اسلامی چطور سه دهه است که روی کار است؟ هر ایرانی به تنهایی یک خمینی است!»
من هر چه میگذرد علیرغم میل باطنی، بیشتر به این حرف ایمان میآورم. البته با فرق اینکه خمینی آدمکـُـش بود و «ایرانیان» نه! بیشتر «افکار کُش» اند تا آدم کُش... ما فعلا به انقلاب اجتماعی بیشتر نیاز داریم. ولی چه کنیم که هر حرکتی که بخواهیم بکنیم در تقابل با حکومت است. برای این وضع پیچیده چه باید کرد. برای رهایی از این دیکتاتوری نهادینه بدون کشته دادن. راهی هست؟
با سبزها چرخیدم، دیدم برای بیشترشان، موسوی خداست و چشمشان هیچ حقیقتی که علیه او باشد را نمیبیند.
با قرمزها چرخیدم، دیدم اغلب نگاهشان به همان توهمات قرمز خودشان محدود است.
با مردم عادی چرخیدم دیدم اغلب نه از این مسایل با خبرند نه برایشان مهم است.
دوستی که سالها در هلند ساکن است برایم تعریف میکرد که آرزویش این بوده که دخترش که در اروپا بزرگ شده به ایران سفر کند و آن سرزمین پر رمز و راز را ببیند. بالاخره دختر با ذوق و شوق به ایران میرود. وقتی از سفر بازمیگردد، مادر از او نظرش را میپرسد. دختر میگوید: «مامان، میدانی جمهوری اسلامی چطور سه دهه است که روی کار است؟ هر ایرانی به تنهایی یک خمینی است!»
من هر چه میگذرد علیرغم میل باطنی، بیشتر به این حرف ایمان میآورم. البته با فرق اینکه خمینی آدمکـُـش بود و «ایرانیان» نه! بیشتر «افکار کُش» اند تا آدم کُش... ما فعلا به انقلاب اجتماعی بیشتر نیاز داریم. ولی چه کنیم که هر حرکتی که بخواهیم بکنیم در تقابل با حکومت است. برای این وضع پیچیده چه باید کرد. برای رهایی از این دیکتاتوری نهادینه بدون کشته دادن. راهی هست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر